نماد مدیر یک دقیقهای تصویری از دقیقه یک در ساعتهای کامپیوتری مدرن بر آن است تا به تکتک ما یادآوری کند روزانه یک دقیقه از وقتمان را به نگاهکردن به چهرههای کارکنانمان اختصاص دهیم و متوجه باشیم که آنها مهمترین منابع ما محسوب میشوند. روزی مدیر یک دقیقهای پشت پنجره دفتر کارش ایستاده بود و از آن بالا به ترافیک نگاه میکرد. هنگامی که به خود آمد، دریافت که تمام حواسش به خودروی اداره پست و دو نفری که نامهها و بستههای پستی را جمعآوری میکنند معطوف شده است. او با خود اندیشید: «شغل ایدهآلی است، تمام کاری که باید انجام دهید این است که صبح هنگام محمولههای پستی را جمعآوری کنید و سپس آنها را به درستی به مقصد برسانید. در پایان روز، در حالی که نامهها و بستهها را تحویل دادهاید به اداره برمیگردید و آن وقت آزادید تا بدون هیچگونه نگرانی تا فردا صبح به خانه بروید.» حالا مدیر یک دقیقهای میدانست که تحویل محمولههای پستی بسیار پیچیدهتر از آن است که فکر میکرد اما هنوز هم دیدن خودروی اداره پست، حسرت زندگی بیدردسر را در او زنده میکرد. ظاهرا طی روزهای اخیر هیچ چیز خوب پیش نمیرفت. در آخرین کاری که او بر عهده گرفته بود، آن چنان کسب و کاری راکد را به شغلی سودآور و پرهیجان تبدیل کرده بود که این بار پروژه یک شرکت بزرگتر به وی پیشنهاد شده بود. مدیر یک دقیقهای که همیشه میخواست بهترین باشد، پروژه جدید را با چشم بسته پذیرفت اما با خود اندیشید: «باور کن که این پروژه به کمک نیاز دارد».
کتاب مدیر یک دقیقه ای و ایجاد تعادل در کار و زندگی