این ایده که، در خواندن یک اثر ادبی، در پی یافتن معنایی هستیم که در درون اثر جای دارد اکنون ایده یی کاملا متعارف به نظر می رسد: متون ادبی از معنایی برخوردار اند؛ و خوانندگان این معنا را از آن متون بیرون میکشند. این فرآیند اخذ معنا از متون را خوانش یا تأویل می نامیم. اما چنین ایده هایی، با آن که ظاهرا بدیهی می نمایند، در نظریه ی ادبی و فرهنگی معاصر اساسا به چالش کشیده شده اند. روی هم رفته، آثار ادبی بر اساس نظام ها، رمزگان ها، و سنت های ایجاد شده توسط آثار ادبی پیشین بنا می شوند. دیگر نظام های رمزگان ها، و سنتهای هنری و در کل فرهنگی نیز در شکل گیری معنای یک اثر ادبی اهمیتی اساسی دارند. نظریه پردازان امروزی متن ها، خواه ادبی و خواه غیرادبی، را فاقد هرگونه معنای مستقل می دانند.
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد