ویران!
آنجا که تو ایستاده ای
بر سطوح ملایم یک جمله ی نه چندان عاشقانه
که از بنادر مسدود یک روایت
تمامی کشتی های آمده در مه بازگشته اند
و عصرهای معطر چهل جمعه که چهل بار کلید
در قفل تو چرخیده است
و گشایش
در سطر چهلم این عاشقانه ی نامعتبر
در سطر چهلم طالعی منفرد
با تناوب مصلوب
و سهمی از خاکستر
از آتش
که روزنامه ی کشیده شده بر شیشه
سطر با تو تا بهشت راهی نیست را
بزرگتر از بقیه ی سطرها منتشر کرده است
با سوت گریزی از اوراق جعل،
در گندمزاری طلایی!
کتاب در ازدیاد خلاء