و خلبانی که در اعماق، شاخه گلی به دست دارد
برای توست،،،
خود را پنهان مکن
در سیاهی ریخته بر محبوسات جهان
و تلنگر فاجعه در دستان من.
ارزانی گریزندهگی تو از همراهی من
و پنهان شدنت در موادی سرشار از کلسیم
...
آن گاه که یخچال را به بهانه ای منحوس می گشایی
و سرد می کنی قلب منعطف مرا
چه غضبناک ناامیدی،،،
دری به آشتی بگشای
تلنگر فاجعه در قوطی ماست.
کتاب تاریخ پیاز