در خیابان برفی نیست تمام آسفالت یخ بسته و بادهر چه روی زمین فراموش شده فرو میکشد و باز میکوبد بر سر آسفالتها و دیوارها و پنجره های بسته و حصار کشیده و صورت عابران در کوچه و خیابان که نیستند کاغذ پاره ها، شکسته شاخهها، لنگه کفشها بلبل های یخ زده کبوترهای دق کرده، کلاه گیس جوگندمی مردی میانسال شال و کلاه دختر پنج ساله ی کارمند اداره ی پست تکه استخوانهای سگهای ولگرد شهر چوب های موریانه خورده که یادگار آسیاب بادی قدیمی کوزه های شکسته و بطری های آبجو سیاهه ی پرونده های بایگانی پاسگاه یا دفتر اسناد پاکت سیگارهای روسی و انگلیسی، سم ها یا تکه پوستهای گاو و گوسفند و بز تعویذهایی از چوب و چرم پیه سوزها و چراغ زنبوری های شکسته در کنار چاقوهای از دسته دو نیم شده کلاغ پیر و کوری که هیچ وقت حریف باد نخواهد شد و تابلویی که روزی در استانه ی شهر ایستاده فریاد میزد به شهر شیلان شهر آفتاب و درخت های واژگون خوش آمدید.
کتاب فانوس به دستان شیلان