مرا تو راحت جانی و من تو را نگران
گناه کیست که من با توام تو با دگران
اگر بهشت بهایش تو را نداشتن است
جهنم است بهشتی که نیستی تو در آن
به جست و جوی تو در چشم خلق خیره شدم
غریبه اند برایم تمام رهگذران
نهان چگونه نگه دارمت ز چشم رقیب
چقدر راهزن اینجاست بین همسفران
عجب ز عشق که هر کس روایتی دارد
از این گذازه ی آتشفشان در فوران
خموش باش که با دیگران نمی گویند
رموز تجربه وحی را پیامبران
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرام تو شد ای عشق، حلالت
یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل
این بار اگر اصرار کنی، وای به حالت