وقتی بزرگ شوم با قطار از این جا خواهیم رفت. تا جایی که بتوانیم دور می شویم. از پنجره قطار، بیابان ها، شهرها و دریاچه ها را تماشا می کنیم و با مردم سرزمین های بیگانه صحبت می کنیم. تمام وقت را باهم خواهیم بود و برای همیشه در سفر. ویبکه هفته ای سه کتاب را تمام می کند و اغلب چهار یا پنج کتاب. کاش بتواند همیشه مطالعه کند در حالی که در بسترش نشسته و لحاف را بالا کشیده است و یک فنجان قهوه، یک عالمه سیگار و لباس خوابی گرم و نرم دارد. به خود می گوید: بدون تلویزیون هم می توانم زندگی کنم. هرگزتلویزیون تماشا نمی کنم؛ اما یان براییش مهم است و...