1. خانه
  2. /
  3. کتاب به عقب نگاه نکن

کتاب به عقب نگاه نکن

نویسنده: کارین فوسوم
4.5 از 2 رأی

کتاب به عقب نگاه نکن

Don't Look Back
انتشارات: قطره
٪15
305000
259250
معرفی کتاب به عقب نگاه نکن
کتاب «به عقب نگاه نکن» رمانی نوشته ی «کارین فوسوم» است که اولین بار در سال 2004 به چاپ رسید. دختری خردسال ناگهان ناپدید می شود و بعد از مدتی، بدون هیچ آسیبی به خانه بازمی گردد. در همین حال گروه جست و جو، جسد عریان نوجوانی به نام «آنی هالند» را می یابند. «فوسوم» به شکلی استادانه داستان را به یک معمای قتل تبدیل می کند و با استفاده از نقطه نظرهای گوناگون، سرنخ هایی را به وجود می آورد که به تعلیق روایت می افزایند. بازرس «کنراد سه یر» و دستیار جوانش «یاکوب اسکار» با سرنخ های اندک و بدون هیچ شاهدی، باید از روابط و اسراری پرده بردارند که ممکن است آن ها را به قاتل «آنی» نزدیک تر کند.
درباره کارین فوسوم
درباره کارین فوسوم
کارین فوسوم (متولد 6 نوامبر 1954) نویسنده نروژی داستان های جنایتی است که اغلب از آن به عنوان "ملکه نروژی جرم" یاد می شود.
کارین ماتیسن در 6 نوامبر 1954 در Sandefjord، در بخش وستفولد، نروژ به دنیا آمد. او هم اکنون در نزدیکی اسلو زندگی می کند. نخستین مجموعه او در سال 1974 و در 20 سالگی به عنوان شاعر آغاز شد. مدتی در بیمارستان ها، خانه های سالمندان کار می کرد و در توانبخشی معتادان به مواد مخدر نیز کمک می کرد.
فوسوم فعالیت ادبیات خود را به عنوان شاعر آغاز کرد. او نویسنده سریال رمان های جنایی بازرس موفق بین المللی Konrad Sejer است که به 25 زبان ترجمه شده و با چندین جایزه مورد تقدیر قرار گرفته است.

ویژگی های کتاب به عقب نگاه نکن
  • برنده جایزه ی کلید شیشه ای انجمن جنایی نویسان اسکاندیناوی سال 1997
  • «کارین فوسوم» از نویسندگان پرفروش در ادبیات نروژ
نکوداشت های کتاب به عقب نگاه نکن

دقیق از نظر روانشناختی، و رعب انگیز.

New York Times

با پایانی نفسگیر.

Entertainment Weekly

«فوسوم» در این اثر، تبحر خود در خلق تعلیق روانشناختی را به نمایش می گذارد.

Publishers Weekly
قسمت هایی از کتاب به عقب نگاه نکن

در دوباره بسته شد و بوی تند آهن و چوب بلند شد. «راگنهیلد» با در حیاط درگیر بود اما نباید بی دقتی می کرد. ممکن بود سگ «مارته» از خانه بیرون برود. سگ داشت از زیر میز باغ به دقت نگاهش می کرد. وقتی مطمئن شد در حیاط کاملا بسته شده، از خیابان رد شد و در امتداد گاراژها به راه افتاد.

موهای نازکش همانند یک درخت نخل کوچک و کوتاه روی سرش بلند شده بود. شش سال و نیم داشت اما جثه اش نسبت به سنش کوچک بود. تا وقتی صحبت نمی کرد، کسی متوجه نمی شد مدرسه می رود.

«راگنهیلد» فکر کرد راننده چه چشمان جالبی دارد، کاملا درشت و گرد مثل توپ. چشمانش از هم فاصله داشتند و همانند یخ نازک، آبی کمرنگ بودند. دهانش کوچک بود و لب هایش برجسته و همانند دهان ماهی متمایل به پایین. مرد به او خیره شد.

مقالات مرتبط با کتاب به عقب نگاه نکن
آشنایی با عناصر «داستان نوآر»
آشنایی با عناصر «داستان نوآر»
ادامه مقاله
لذت کشف حقیقت در داستان های جنایی
لذت کشف حقیقت در داستان های جنایی

داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب به عقب نگاه نکن" ثبت می‌کند