منتظر بهانه بودم تا مدام روزهایی که با او گذراندم را پیش خودم مرور کنم.
هر گوشه ای از خانه که نگاه می کردم، خاطره ای از او در ذهنم مرور می شد.
بدترین اجبار عالم را باید تحمل می کردم. ناراحت بودم؛ به اندازه فاصله این دنیا تا آن دنیا؛ فاصله ای که هیچ کس تا به حال نتوانسته اندازه اش را بگیرد.