.. کم کم هوا رو به سردی می رفت.عجب جمعیتی! انوشه نگاهی گذرا به مردم انداخت و این جمله را در دلش بیان کرد و در ادامه گفت : «« اندیشه ی خیل عظیم زن هایی که اینجا هستند،از همه چیز مهم تر است.کاش می تونستم برای لحظه ای هم که شده روی خط فکری شان باشم و به قول همه،ذهنشون رو بخونم...حتما دنیای پیچیده ای نخواهد بود.نمی دونم،شاید هم من اشتباه می کنم.چقدر خانم اینجاست که هیچ کدومشون ماشین شخصی ندارند!
کتاب این بهار پرده ها را خواهم شست