در سالهای اخیر فیلمهایی که به طبقهی فرودست جامعه پرداختهاند بسیار پرسروصدا بوده و در جشنوارههای گوناگون جوایزی را از آن خود کردهاند. آمار فروش سینماها نشان میدهد این فیلمها که دایهی حمایت از طبقات پایین جامعه و رساندن صدایشان به مردم فرادست و سیاستگذاران را داشتهاند، با استقبال گستردهای هم از سوی همان مخاطبان فرادستی برخوردار بودهاند. نویسندگان کتاب «موزهی پایین شهر و تماشاچیانش» لحظهای در این سیل تشویقها و هورا کشیدنها درنگ میکنند و پرسشی را پیش میکشند مبنیبر اینکه چه کسی درحال نشان دادن چه تصویری به چه کسی است؟ آیا کارگردانان این مجموعه فیلمها در دههی ۹۰، همان بیرون گودنشینانی نیستند که بهمثابه گردشگران خارجی پا به دنیای محلات پایینشهر میگذارند و آن را به شکل موزهای با اشیایی عجیب و غریب میبینند و حاصل سیر و سیاحتشان را به نمایشهایی بدل میکنند که قرار است اشک از چشم تماشاچی درآورد و هرچه این قصه با سوز و گداز بیشتری همراه باشد شانس عوامل آن در درو کردن جوایز نقدی بیشتر است؟ آیا ما بهعنوان مخاطبان این فیلمها، ناظران تصویر ساختهشدهی فقر دیگری نیستیم؟ و آیا همگی ما در این خیال باطل سیر نمیکنیم که با ساختن و تماشاکردن چنین آثاری، درحال خیررسانی به دیگری مستضعف فرودست در سوی دیگری از شهر هستیم؟ این کتاب سعی بر آن دارد تا با خوانش انتقادی آثار سینماییای از این دست، که در دههی ۹۰ ساخته شدهاند، روی دیگری از ماجرای پرداختن به فرودستان را نشان دهد؛ پرداختن به فقر و سوژهی فقیر قرار نیست تا این اندازه که در سینمای فعلی خودمان شاهدش هستیم، کلیشهای، دمدستی و سانتیمانتال باشد. اگر فیلمساز، فقیر و مخاطب را سه نقطهی متفاوت درنظر بگیریم، چینش آنها در مختصات سینمایی دهه ۹۰ تاکنون، به کژاندیشی دربارهی فرودستان انجامیده است. این مجموعههای سینمایی نه تنها در ادامهی آثار دهههای پیشین با همین موضوع نبوده است، بلکه با تلاش هرچه بیشتر در جهت نمایشی کردن فقر و پراختن به امور گیشه، افول جدی نیز داشته است. نویسندگان کتاب از منظری جامعهشناختی با ارائهای دقیق از آمار و اخبار اقتصادی این دهه، ابعاد چنین خطای مهلکی در روایتهای سینمایی را نشان میدهند و بر لزوم آرایشی جدید در این مختصات تأکید میکنند.