1. خانه
  2. /
  3. کتاب ماه کامل می شود

کتاب ماه کامل می شود

نویسنده: فریبا وفی
3 از 1 رأی

کتاب ماه کامل می شود

The moon is full
انتشارات: مرکز
٪15
79000
67150
معرفی کتاب ماه کامل می شود
بهاره از خانواده سنتی خود جدا شده و به همراه برادرش بهادر در تهران زندگی می کند. او در شرکتی کار می کند و در آن شرکت با مردی که دوست عزیز خطابش می کند و چند نفر دیگر کار می کند و در ادامه ماجراجویی ها و خودیابی اش به پیشنهاد یکی از دوستانش به ترکیه سفر می کند تا با بهنام ملاقات کند و احیانا ازدواج کند. سفر فرصتی برایش فراهم می کند تا با فاصله به پشت سر نگاه کند و با اعتمادبه نفس بیشتری در مورد انتخاب تازه خود تآمل کند.
درباره فریبا وفی
درباره فریبا وفی
فریبا وفی در اول بهمن ماه سال ۱۳۴۱ در تبریز به دنیا آمد. از نوجوانی به داستان‌نویسی علاقه‌مند بود و چند داستان کوتاه‌اش در گاه‌نامه‌های ادبی، آدینه، دنیای سخن، چیستا، مجله زنان منتشر شد. اولین داستان جدی خود را با نام «راحت شدی پدر» در سال ۱۳۶۷ در مجله آدینه چاپ کرد.
نخستین مجموعهٔ داستان‌های کوتاه او به نام «در عمق صحنه» در سال ۱۳۷۵ منتشر شد و دومین مجموعه، با نام «حتی وقتی می‌خندیم» در سال ۱۳۷۸ چاپ شد. نخستین رمان او «پرنده من» در سال ۱۳۸۱ منتشر شد که مورد استقبال منتقدان قرار گرفت. این کتاب برنده جایزه بهترین رمان سال ۱۳۸۱، جایزه سومین دوره جایزه هوشنگ گلشیری و جایزه دومین دوره جایزه ادبی یلدا شد و از سوی بنیاد جایزه ادبی مهرگان و جایزه ادبی اصفهان مورد تقدیر واقع گشت. هم‌چنین این کتاب به زبان‌های انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی و کردی سورانی و ترکی استانبولی ترجمه شده‌است.
قسمت هایی از کتاب ماه کامل می شود

در مثل درهای معمولی باز نشد. شبح عبوسی بازش کرد. آرام اما کامل. انگار می خواست فضای تاریک و خالی زندگی را نشانم بدهد. جوری نگاهم کرد که آن جا بودنم بی معنی ترین کار دنیا به نظر می آمد. از فرزانه گفتم و این که برای کار آمده ام و کمی عقب رفتم. شبح از در جدا شد و رفت داخل. راهرو تاریک و باریکی بود. فکر کردم اگر پایم را بگذارم تو، چند خفاش بالای سرم جیغ می کشند می پرند این طرف آن طرف و کله ام به یکی از تار عنکبوت های غول آسا گیر می کند. به سرم زد در را ببندم و برگردم. اما این کار را نکردم. آدمش نبودم. کاری را که شروع می کردم تا ته می رفتم...

نظر کاربران در مورد "کتاب ماه کامل می شود"
2 نظر تا این لحظه ثبت شده است

بخشی از کتاب: شهرنوش تازه داشت خودش را پیدا میکرد. شیشه ماشین را کشید پایین و گذاشت باد موهای نقره اش را به هم بریزد.داشت با حسرت به منظره پشت سرش نگاه میکرد.گفت روزی بر می‌گردد و یک جایی مثل اینجا زندگی می‌کند.بعد هم گفت ارتباط شما با طبیعت قطع است. برگشت طرف من. تکلیفش با من معلوم نبود. هنوز نمی‌دانست شهری ام یا دهاتی...فکرش را خواندم و خواستم پیش دستی کنم. (( ارتباط من هم با طبیعت قطع است.)) دوباره از پنجره به بیرون نگاه کرد. (( نه این را نمیخواستم بگویم. به نظر من ارتباط تو با خودت قطع است))

1399/04/30 | توسطم. حسینی
3
|

روایت داستان به صورت اول شخص و غیرخطی ( سیال ذهن) هست. داستان درباره دختری هست سعی در شناخت و کشف خودش داره. به خوبی به سرگشتگی و سوالات و تردید هایی که در ذهن بهاره هست پرداخته میشه. تردید هایی که برای هر کسی در زندگی ممکنه پیش بیاد به همین خاطر خواننده میتونه با داستان و شخصیت هاش به خوبی همراه بشه و سیر تکاملی این شخصیت رو دنبال کنه.

1399/04/30 | توسطم. حسینی
4
|