خیلی قشنگ بود و دوستش داشتم، جوری که دلم میخواد بازهم بخونمش❤️
داستان درباره زن جوونیه به اسم آماند که در عرض چند ساعت زندگیش از هم میپاشه و دچار چنان شوک و افسردگی عمیقی میشه که همه چیز رو رها و فرار میکنه به یک خونهی دورافتادهی روستایی تا از آدمها و دنیا دور باشه. ماجرا به صورت اول شخص و از دید آماند روایت میشه. احساسات و درگیریهای درونی آماند خیلی زیبا بیان میشه و کارهای روزمرهای که انجام میده تا بتونه به زندگی عادی برگرده انقدر جذاب و قابل لمس هست که نمیتونید کتاب رو زمین بذارید. به نظر من این کتاب رو میشه در گروه داستانهای دلگرم کننده و امید بخش قرار داد. من از خوندنش خیلی لذت بردم به کسانی که عزیزی رو از دست دادن یا به نوعی دچار تروما شدن، شدیدا پیشنهاد میکنم.
لطفا یه نفر که خونده نظر بده ببینیم چه جحور کتابیه