من میکائیلم و پانزده سال دارم. میخواهم از خاصترین، سختترین و تعیین کنندهترین روز زندگیام برای شما بگویم. از روزی که تا آستانه بهشت رفتم. بیایید با پدر سهلانگار، مادر لجباز و دایی چاقم که عاشق زبان مردگان است آشنا شوید و ببینید چطور صمیمیترین دوستم از من اخاذی میکند. بعد در حالی که به بهترین قطعات موسیقی کلاسیک دنیا گوش میدهید، بروید سراغ گوی شیشهای جادویی کامی سامورائی، پیرمرد ساعت شکسته، استاد بیدکی و پروانهاش، سرآشپز مارکو و سردار همیشه فاتح ایرانی.
حالا ببینم باز هم میتوانید به ما پانزده سالهها اهمیت ندهید؟
کتاب تو خواب میکائیل هستی