زیر لب به خودم گفتم: «جانمی جان! خودش است!» خودش بود. همان کوسهی شیرجهزن کنترلداری بود که در آکواریوم دیده بودم. میشود آن کوسه را به استخر برد و شاهد شیرجهی سه متری آن بود. به احتمال زیاد، بابا و مامان آخرین باری که به دیدن آکواریوم رفته بودیم، یواشکی آن را برایم خریده بودند و برای کریسمس کنار گذاشته بودند. معرکه بود! من و رابی میتوانستیم تمام تابستان از بازی کردن با آن لذت ببریم و...