شاه همانطور که با دقت گوش میداد و شیوایی و فصاحت کلام جیران را در دل میستود به تصدیق سر تکان داد. درست میگویی، ولی من قصد بدی ندارم. اگر بگویم من، شخص اول مملکت، قصد خواستگاری تو از پدرت را دارم تو تعجب نمیکنی؟ جیران از آنچه میشنید یکه خورد. مبهوت از آنچه میشنید یکه خورد. مبهوت سرش را بلند کرد و برای لحظهای نگاهش در نگاه شاه گره خورد. از آنجایی که جیران احساس میکرد شاه او را پسند کرده است، با اعتماد به نفسی که برای خودش نیز غیرقابل تصور بود پاسخ داد:خیر. شاه یک ابرویش را بالا برد و متعجب پرسید:چطور؟..