1. خانه
  2. /
  3. کتاب هم رنگ جماعت

کتاب هم رنگ جماعت

3.4 از 1 رأی

کتاب هم رنگ جماعت

The Conformist
انتشارات: دیدآور
٪15
260000
221000
معرفی کتاب هم رنگ جماعت
هم رنگ جماعت آشکارا رمانی چند وجهی است داستان سفر ماه عسلی در پاریس، ماجرای یک قتل حکومتی، شرح حال یک مرد و توصیف یک عصر و یک جامعه اما با نگاهی دقیق تر در می یابیم که این رمان به ویژه تصویر شخصیت و نگرش اخلاقی خاص عصر ماست؛ هم رنگ جماعت و همرنگی با جماعت قهرمان قرن گذشته فردی شورشی بود، کسی که میخواست متمایز باشد مخالفت کند و با دیگران متفاوت باشد به گفته ی موراویا، در عوض قهرمان عصر ما هم رنگ جماعت است یعنی کسی که میل به سازگاری دارد. البته ورای معنایی که داستان در یک بافت دقیق سیاسی مطرح میکند در سطح ادبی، رمان ارائه دهنده ی تصویری واقعی و ملموس از تقابل بین تمدن عقلانی و تمدنی تحت سلطه ی بی نظمی ای است که در درجه اول اخلاقی است به این ترتیب، در این داستان مضمون بزرگ موراویایی از رابطه ی بین انسان و جامعه پدید می آید، مضمونی فرافکنانه و آرامش بخش که در آن واحد اشکال ممکن فرم و موضوع را گرد می آورد تا به هنر تبدیل کند.
درباره آلبرتو موراویا
درباره آلبرتو موراویا
آلبرتو موراویا، زاده ی 28 نوامبر 1907 و درگذشته ی 26 سپتامبر 1990، رمان نویسی ایتالیایی بود.موراویا در رم به دنیا آمد. او در کودکی به بیماری سل استخوانی مبتلا شد و تا بیست سالگی با آن دست و پنجه نرم کرد. موراویا به دلیل بیماری، تحصیلات منظمی نداشت اما وقت خود را با مطالعه می گذراند. او در سال 1941 با الزا مورانته ازدواج کرد و در سال 1962 از او جدا شد. موضوعات اصلی آثار او، جنسیت، بیگانگی و هستی گرایی بود. موراویا می گوید: «در سال 1943 ابلاغی با دستوری محکم و قاطع صادر شد که دیگر به هیچ عنوان نباید بنویسم.» او را وادار کردند برای سینما به عنوان منبع درآمد کار کند: دو نمایشنامه باری کاستلانی بدون امضار نوشت، شلیک هفت تیر و زازا. در طی چهل و پنج روز به عضویت روزنامه کوررادو آلوارو با نام «پوپولودی رما» درآمد. خودش می گوید: «فاشیسم با آلمانی ها بازگشت و من باید فرار می کردم چرا که شناسایی شده بودم و و (از سوی مالاپارته) یعنی در فهرست اسامی ای بودم که باید دستگیر می شدند.» با السامورانته به سوی ناپلی می گریزد ولی موفق نمی شود و مجبور می شود در کلبه ای نزدیک فوندی میان دهقانان به مدت نه ماه به سر برد. او در این باره می گوید: «این دومین تجربه مهم من در زندگی بعد از آن بیماری بود. تجربه ای که به من نیرو بخشید.»
قسمت هایی از کتاب هم رنگ جماعت

مارچلو برای نخستین بار علاوه بر احساس محبت صادقانه ی همیشگی به جولیا، به او احساس ترحم کرد فهمید که هنوز فرصت برای عقب نشینی باقی است و برای گذراندن ماه عسل به جای رفتن به پاریس جایی که باید مأموریت خود را انجام دهد، میتوانند به جای دیگری بروند. پس از آن به وزارتخانه خواهد گفت که از انجام این مأموریت خودداری میکند. اما همان لحظه متوجه شد که چنین چیزی ناممکن است. این مأموریت احتمالا محکم ترین، مسالمت آمیزترین و قاطع ترین گامی بود که میتوانست بردارد تا به طور قطع هم رنگ جماعت شود. ازدواج با جولیا، جشن عروسی مراسم مذهبی، اعتراف و عشای ربانی هم گامهایی در همین راستا بودند اما به نظرش آنها از اهمیت کمتری برخوردار بودند.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب هم رنگ جماعت" ثبت می‌کند