نقیضه ای درخشان از شوالیه های قرون وسطی.
اثری استادانه که با نبوغ و سرزندگی خلق شده است.
اگر کسی وجود داشته باشد که باید به حالش دل سوزاند، عاشقی است که هرگز طعم بوسه های معشوقه را نچشیده و به خاطر آن آه می کشد؛ و هزاران بار ترحم انگیزتر از او، عاشق بی نوایی است که فقط لحظاتی چند، طعم این بوسه ها را چشیده و بعد برای همیشه از آن محروم مانده است.
احساس داشتن یک دشمن در پیش رو و یک دوست در کنار خود، احساس گرم و لذت بخشی است.
هیچ صفحه ای ارزشمند نیست مگر این که وقتی برگردانده می شود، پشت آن زندگی در جریان باشد و به نحو جدا ناپذیری همه ی صفحه های کتاب را به هم پیوند دهد. قلم را همان لذتی به پرواز در می آورد که ما را به دویدن روی جاده ها وا می دارد.
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
این شوالیهمون که... سیده! سرش سبزه...😆 از وجود طراحی مزخرف نشر چشمه
اگر همین داسان را من مینوشتم... عمرا پروانه چاپ میگرفت! 😡😠 این حکومت لعنتی، فقط با نویسندگان ایرانی دشمن است. و مانند کتاب کافکا در کرانه... که چنین داستانی را من در سال 1385 خورشیدی از سر گذراندم و اما ترسیدم که آن را بنویسم! 😤
«پروژکشن». عامل بیرونی. از یوژوال. به قولی، تیپیکال ثینکینگ.
حق دارید 😤🥺 عین خود من،،،، منم مترجم و نویسندهای هستم که از سال ۱۳۸۸ با این وزارت مزخرف ارشاد، دست و پنجه نرم میکنم بابت نشر آثارم یدون ذرهای دخل و تصرف سازمانیافته.
کتاب داستانی است از ماجراجوییهای جذاب و خواندنی شوالیهی زره پوشی که وجود نداشت! از نظر من کالوینو در این کتاب بیش از همه جنگ را به تمسخر میگیرد و به تعبیری آن را در نهایت نیمی قصابی و نیمی پیش آمدهای روزمره قلمداد میکند.کتاب زیبایی بود و کنایه هایی که در قسمتهای مختلف داستان به کار رفته بود به جذابیت و ارزش کار افزوده بود
بسیار خواندنی بود...