او در حالی شش هفته پس از پایان جنگ درگذشت که برای نوشتن جستاری دربارۀ بنیانهای رادیکالیسم آینده در آمریکا برنامه میریخت.
اگر آدمها روح داشته باشند
بورن هم روحی دارد،
روح ریزهمیزۀ کجومعوج نترسی در خرقۀ سیاه
که جستوخیزکنان در خیابانهای کثیف و قدیمی آجرفرش و سنگفرشی که در مرکز نیویورک هستند هنوز،
با قهقههای بیصدا مستانه فریاد میزند:
جنگ عامل موفقیت دولت است.
از مقدمهی «جان دوس پاسوس» بر جستار دولت
اگر به نحوی از انحا رندولف بورن ناگهان در دنیای امروز به زندگی بازمیگشت، به اندازۀ برخی کسانی که نمردهاند، تعجبزده یا تعجببرانگیز نمیبود. اما برای اجتناب از خطر نهفته در مقایسۀ دورههای تاریخی بهتر است بگوییم دنیا را گرفتار همان بلایای سابق یا حتی بدتر میدید. پیشتر در 1918، سال مرگ او، مثل حالا، جنگی جهانی، اروپایی درهمشکسته با مردمی گرسنه و مأیوس از خود بر جای گذاشته بود و به قول یکی از معاصران بورن، «آمریکایی به ستوه آمده از هراس و عدم مدارا و دسته¬های متعصب.» گرچه از دهۀ گذشته قابل تشخیص بود که لیبرالها همچون نیو ریپابلیک و نیشن در زمانۀ ما از دل جنگ سر برآوردهاند، چرا که علاوه بر حمایت تمامقد از طبقۀ حاکم، به سرسپردگی اعتیاد پیدا کردهاند و از فاصلۀ بعید خود با میراث خوداتکایی لیبرال یقین حاصل نمودهاند، میراثی که کسانی چون امرسون و ثورو مروجش بودند. اینها همان لیبرالهای زمان بورن هستند که تسلیم هیاهوی جنگ در راه اهداف پرطمطراق شده بودند، جنگی برای پایان دادن به همۀ جنگها؛ مصیبتی که امید داشتند زهر جنبههای وحشتناکترش کشیده شود تا بیبروبرگرد فقط خاکستر مردگان از آن باقی بماند.
مایکل گریگ