کتاب «چهار سرباز» یکی از رمانهای «هیوبرت مینگرلی» نویسندهی معاصر فرانسوی است که پدیدهی جنگ را از زاویهی منحصربهفرد خود مورد بررسی قرار میدهد.
پدیدهی جنگ و اتفاقات پیرامون آن یکی از حقایق اجتنابناپذیر جوامع بشری است. اگرچه کمتر کسی پیدا میشود که از شروع جنگ استقبال کند؛ اما خواه یا نا خواه سایهی این اتفاق شوم بر سر ملتها گسترده میشود و تبعات آن زندگی آن نسل و حتی نسلهای پس از آن را تحت شعاع قرار میدهد. راویان جنگ عموما نه در جهت تبلیغ آن بلکه بهمنظور گزارشکردن آن دستبهقلم میبرند و آثار بزرگی را خلق میکند. جنگ نیز مانند دیگر موضوعات جهانشمول زوایای متعددی دارد. جنبههای اسطورهای، آیینی، ملی، مذهبی، روانشناختی، سیاسی و... تنها گوشههایی از مضامینی است که با موضوع جنگ میتوان خلق کرد. هیوبرت مینگرلی در رمان «چهار سرباز» به بخشی از جنگ را پرداخته است که شاید کمتر موردتوجه نویسندگان قرار گرفته است. در این رمان، جنگ به طور موقت موقف شده است و وضعیت سربازان ارتش سرخ در سال 1919 روایت میشود. نویسنده با تمهیدی جالب در توقف جنگ، این پیام را به خواننده منتقل میکند که در این اثر قرار است به بخشی از جنگ پرداخته شود که وقتی نزاع متوقف شده در جریان است. به بیان دیگر لایهی زیرین نبرد در رمان چهار سرباز نشان داده میشود. بنیا که راوی داستان است و سه سرباز دیگر در اواخر زمستان مأمور میشوند کلبهای در جنگل برای خود مهیا کنند و آمادهی یک انتظار طولانیمدت شوند. انتظاری که چند فصل به درازا خواهد انجامید و فرصتی برای زیستن و ارتباط برقرارکردن را در اختیار آنها قرار میدهد. رمان چهار سرباز به طور خلاصه در مورد انسانها است. انسانهایی که شاید در معرکهی نبرد نامشان سرباز یا فرمانده است و مأمور به کشتن دیگراناند اما درست در همین لحظه اگر جنگ متوقف شود ذات اصلی و انسانی خود را نشان میدهند. فصلهای کوتاه رمان باعث میشود داستان سریعتر از شکل معمول پیش رود و مخاطب در چشم برهمزدنی به پایان داستان این چهار سرباز یا رفیق برسد. هیوبرت مینگرلی در سال 2003 بهپاس نگارش این اثر فاخر موفق به دریافت جایزهی مدیچی شد.
مطالعهی این اثر برای علاقهمندان به رمانهای جنگ و ضدجنگ میتواند جالبتوجه باشد.
کتاب چهار سرباز