"اعترافات یک آنارشیست" اثری است به قلم دکتر "پریسا رضا" که داستان آن چند روز بعد از اینکه مجلس شورای ملی به توپ بسته شد، آغاز میشود. خواننده با دفتر خاطرات یک فرانسوی که با یک شاهزاده قاجار از تهران به تبریز رفته، سفر میکند. مرد فرانسوی که مدام تلاش میکند هویت خود را پنهان کند، با بدبینی تمام وارد شهر تبریز و منطقه امیرخیز میشود. جایی که کانون مقاومت مشروطه در تبریز است. مرد فرانسوی پس از ورود و استقرار در کاخی که شاهزاده در آن سکنا گزیده، به گذشته برمی گردد و به تناسب تاریخ، وقایع سال های منتهی به مشروطه را با جوش و خروش همان سالها برای مخاطب شرح می دهد.
او در جریان کمون پاریس پدرش را از دست داد و اکنون در ایران در غم و اندوه و افسردگی است. وی پس از آموزش زبان فرانسه و تاریخ به فرزندان طبقه مرفه تبریز، راهی تهران شده و در حوالی میدان بهارستان زندگی می کند و از نزدیک شاهد بسیاری از اتفاقات منتهی به انقلاب مشروطه است.
راوی فرانسوی مردی ناامید است که با تجربهی شکستهای ناخوشایند و مقاومت پا به ایران گذاشته است. از او در "اعترافات یک آنارشیست" مرتب شکوه و آیهی یاس میخوانیم، چرا که وی امیدی به مقاومت و پیروزی مردم تبریز در برابر سربازان دولت استکبار ندارد. او به شاهزاده هشدار میدهد که از رفتن به تبریز اجتناب کند، اما عشق شاهزاده به زنی به نام جهانافروز، به استقلال طلبی او دامن میزند. این روایت مملو از شخصیت های تاریخی واقعی از جمله باقرخان و ستارخان است و دکتر "پریسا رضا" از عنصر تاریخ، بهرهی کافی را برای خلق داستان "اعترافات یک آنارشیست" برده است.
کتاب اعترافات یک آنارشیست