اثری مسحورکننده.
خیره کننده، موشکافانه و تاریک.
هیجان انگیز و تازه.
آری، تیرباران شدن به دست خودی ها به جای دچار شدن به خفگی، زغال شدن و تجزیه شدن بر اثر گازهای شیمیایی دشمن، شعله افکن ها یا گلوله های توپ آن ها: حق انتخاب برایت محفوظ بود. اما راه دیگری هم وجود داشت و آن عبارت بود از تیرباران کردن خود: شست پا را روی ماشه می گذاشتی و دهانه ی توپ را به طرف دهانت نشانه می رفتی. این هم روشی بود در میان روش های بی شمار موجود.
با در نظر گرفتن موقعیت روز جهان، این ناقوس خطر به طور قطع نمی توانست مفهومی جز فراخوان عمومی داشته باشد. آنتیم نیز همچون دیگران، بی آنکه قادر به باور آن باشد، منتظر چنین روزی بود اما در تصورش هم نمی گنجید که این حادثه در یک روز یکشنبه عارض شود.
سپس، همان گونه که باد به یک باره وزیدن گرفته بود، در چشم بر هم زدنی نیز متوقف گشت و صدای غرش بادی که در فضا طنین انداز شده بود، ناگهان جای خود را به صدای آشوب و همهمه ای داد که حتی از آن مسافت نیز به گوش می رسید.
با سلام، داستان خاصی نداشت،از اول تا آخرش کمتر از یک ساعت طول کشید تا بخونمش. بی سر و ته. میشه تو بیست صفحه دوباره کتابو نوشت.