چشمانش، بی آنکه نظری بر نیلوفر آبی افکند، با نگرانی در کنارۀ آب در جست وجوی گروه دخترانی بود که از آنان جدا افتاده بودند.
«به استپ نگاه کردم که چقدر آنجا با هم آواز خوانده بودیم. به غروب خورشید نگاه کردم و به زحمت توانستم جلوی گریۀ خودم را بگیرم. کم دیده ای که من گریه کنم، نه؟… و بعد تاریکی که شروع شد، آن ها آمدند. توی تاریک و روشن همین طور می آمدند و می آمدند؛ و آن صدای غرش که دائم به گوش می رسید، ته افق برق می زد، آن نور قرمز - فکر می کنم روونکی بود - و غروب سرخ تیره… . من از هیچ چیز نمی ترسم. خودت می دانی از سختی و جنگ و مصیبت نمی ترسم اما ای کاش می دانستم چه کار می شود کرد! یک بختک وحشتناکی روی ما افتاده.» با این گفته، اندوهی چشمان اولیا را فرا گرفت.
مطمئن باش که ما را جا نمی گذارند، این چه حرفی است که می زنی؟ چنین چیزی غیر ممکن است.
من به سلیقه شخصیم خیلی از کتاب خوشم اومد و انصافا عالی بود.ترجمه هم که حرف ندارد😍😍
فعلا که خطر قدرت گرفتن چپولها و روسها بیشتر از هرچیزی امنیت و صلح جهانی رو تهدید میکنه، شاید اگه آلمان پیروز شده بود جهان الان جای خیلی بهتری بود، خصوصا وضعیت کشور ما ایران
تحلیل از این مسخرهتر نمیشد . اون جنگ بیشتر از همه به نفع آمریکا شد دوست عزیز . مگه متفقین فقط شامل شوروی میشدن ؟
هیتلر به کشورهای اروپایی که نژادشون خیلی شبیه به آلمانی هاست رحم نکرد بعد بیاد به ما ایرانیها که هیچ تشابه نژادی با هم نداریم رحم کنه ؟😅 هیتلر اگر با ایران دوستی کرد بخاطر جایگاه منطقه ای ایران بود برای حمله به شوروی!
نظرت راجب اسرائیل چیه دوست عزیز؟
درود وخسته نباشید به شما تنوع کتاب عالی امیدوارم بتوانم ازین دریای کتاب قطره ای نصیب من بشود متاسفانه قشر کتابخوان اکثریت حقوق بگیر هستند وباید بر اساس حقوق دریافتی شان کتاب انتخاب و خرید کنند ارزو میکنم بتوانم هرماه دو جلد کتاب به کتابخانه ام اضافه شود تنها سرگرمی بنده همین است ارزوی موفقیت برایتان دارم
درود برشما چرا از سری کتابهای تاریخ اجتماعی ایران فقط یک جلد دارید؟