هیتلر همیشه در توجیه هر جنایت دیگر می گفت: «فکرش راهم نکنید آقایان. این هم جزئی از اقدامات دولت است در جهت چهارمیخه کردن قدرت قانونی حکومت. وانگهی چه کسی دیده است کسی از پیروزمندان حساب پس بکشد؟» «نمی شد لاقل دور زن ها را خط کشید؟» «از قضا درست زن ها هستند که باید از میان برشان داشت. چطور می شود نژادی را برانداخت اگر قرار باشد ماده هاشان را حفظ کرد؟»
چه حماقتی! «افرادم رادوست دارم!» این هم از آن احساسات احمقانه شان است. من افرادم را دوست ندارم بلکه مواظبشانم. این دو تا با هم فرق دارند. از آن ها مواظبت می کنم چون افراد سواره نظامند و من هم افسر سواره نظامم و آلمان به سواره نظام احتیاج دارد. همین و بس!
یک بار، در فرصتی که پیش آمد، دادستان فریاد زد: «شما سه میلیون و نیم انسان را کشته اید!» من اجازه ی صحبت گرفتم و گفتم: «معذرت می خواهم، دو میلیون و نیم نفر بیشتر نبوده.» سر و صداهایی از همه جای تالار بلند شد و دادستان فریاد کشید که من باید از این همه وقاحت خجالت بکشم. در حالی که من جز تصحیح یک رقم نادرست، کاری نکرده بودم.