یک یادآوری زیرکانه و کنایه آمیز از دانته و سارتر برای عصر حاضر.
شاهکاری جسورانه از رمان نویسی در اوج توانایی های خود.
پیانو نه تنها بهترین کتاب اشنوز است، بلکه شخصی ترین و جسورانه ترین اثر او نیز هست.
در یک کلام، آدم خوش لباسی بود. هرچند چهره ی رنگ پریده و چشم های بی روحش نشان می داد که افکار پریشانی در سر دارد. موهای سفیدش را به عقب شانه کرده بود. وحشت زده بود. بیست و دو روز دیگر مرگ وحشتناکی در انتظارش بود اما خودش از این موضوع خبر نداشت. بنابراین مرگ موضوعی نبود که در آن لحظه باعث وحشتش بود.
قبل از رسیدن به در پارک، راجع به موضوع های مختلفی مثل سیاست، فرهنگ و غیره صحبت کرده بود اما تک گویی هایش به هیچ وجه تبدیل به گفت و گوی دونفره نشده بود و هیچ یک از حرف هایش طرف مقابل را به صحبت کردن ترغیب نکرده بود. پس از ورود به پارک، نفر اول با تردید به اطرافش نگاه کرد و از لاله های ویرجینیایی گرفته تا درختچه های ژاپنی همیشه سبز، آبشارها، تخته سنگ ها و دریاچه را از نظر گذراند. انگار وحشت درونی اش چشم هایش را کور کرده بود.
با لحنی پراحساس حرف می زد: «دنیا قشنگه. دنیا زیباست. درسته؟» ماکس بدون این که سرعت گام هایش را کم کند و یا به او جوابی بدهد، وانمود کرد که به اطرافش نگاه می کند و بعد آرام شانه هایش را به نشانه ی بی تفاوتی بالا برد. برنی با حالتی شرمنده و با لحنی تسلیم وار گفت: «باشه. بسیار خب. ولی حداقل قبول کنید اینجا نورهای قشنگی داره.»
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
چرا قیمت کتابها را عوض میکنید