کتاب تارک دنیا مورد نیاز است

Ten sorry tales
کد کتاب : 1380
مترجم : گلاره اسدی آملی
شابک : 978-964-362-398-2‬
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 160
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2005
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 15
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

میک جکسون نامزد جایزه بوکر و ویتبرد بوده است

از پرفروش های ایران

معرفی کتاب تارک دنیا مورد نیاز است اثر میک جکسون

کتاب تارک دنیا مورد نیاز است، مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی میک جکسون است که اولین بار در سال 2005 وارد بازار نشر شد. در این داستان های جذاب و تحسین شده، متصدیان کفن و دفن، جنگل هایی تاریک، پروانه هایی از مرگ برگشته و اسبی بدذات به چشم می خورند. میک جکسون موفق شده که با نگاهی رویاپردازانه و البته طنزآمیز، پرداختی بدیع و نوین به دنیای واقعی و آشنای بازنشستگی، تنهایی، و حوصله سر رفتن های دوران کودکی داشته باشد. این قصه ها گاهی خنده دار، گاهی ترسناک و گاهی هم تأثربرانگیزند اما همیشه جذابیت خود را حفظ می کنند. کتاب تارک دنیا مورد نیاز است، اثری بسیار پرفروش و موفق است که مخاطبین را با تخیلات منحصر به فرد یکی از بدیع ترین و درخشان ترین نویسندگان داستان های معاصر آشنا می کند.

کتاب تارک دنیا مورد نیاز است

میک جکسون
میک جکسون، زاده ی 1960، نویسنده ای انگلیسی است.جکسون در گریت هاروود واقع در لنکشایر به دنیا آمد و در مدرسه ی زبان شناسی ملکه الیزابت در بلکبرن تحصیل کرد.او در تئاترهای محلی کار می کرد و در کالج هنری دارتینگتون به تحصیل در رشته ی هنرهای نمایشی پرداخت. جکسون در این زمان، عضو یک گروه موسیقی راک نیز بود. او در سال 1990 در دوره ی نویسندگی خلاق دانشگاه East Anglia شرکت کرد و به تدریج، نویسندگی را بیشتر و بیشتر پی گرفت. جکسون از سال 1995، نویسنده ای تمام وقت بوده است.
نکوداشت های کتاب تارک دنیا مورد نیاز است
Wonderfully macabre, crookedly comic.
به شکل شگفت انگیزی ترسناک و به شکل عجیبی طنزآمیز.
Sunday Times Sunday Times

Lovely tales.
داستان هایی دوست داشتنی.
Sunday Telegraph Sunday Telegraph

A series of dark and magical tales.
مجموعه ای از قصه هایی تاریک و جادویی.
Amazon Amazon

قسمت هایی از کتاب تارک دنیا مورد نیاز است (لذت متن)
چهارمین قربانی، راه گم کرده ای بود که اشتباه بزرگش زدن در خانه ی خواهران پی یرس برای پرسیدن نشانی بود. خواهرها با او تا لب دریا رفتند تا راه را نشانش دهند. موقعی که سرش را زیر آب نگه داشته بودند تا خفه شود، نقشه ی تا شده اش را دیدند که روی آب شناور شد و به سمت ساحل حرکت کرد... حالا در نشیمن کلبه ی پی یرس ها، او هم کنار سه تای دیگر نشسته است.

جمعیت دوباره در سکوت فرو رفت. بعد یکی دیگر از پسرها که بزرگتر بود، داد زد: «یکی اونارو برده.» و انگار که کسی نفهمیده باشد بار اول منظورش چه بود، گفت: «یکی آدم فضایی ها رو دزدیده.» پچ پچ های نارضایتی بین بچه هایی که آن جا ایستاده بودند، به راه افتاد. نام سازمان های مختلفی که ممکن بود موجودات فضایی را ربوده باشند، سر زبان ها می چرخید. تا این که یک دختر کوچک که به هیچ وجه سابقه ی دردسرسازی نداشت، دست هایش را جلوی دهانش حلقه کرد و فریاد زد: «همه بیاین بریم دم شهرداری.» بچه ها پیشنهاد دخترک را به گرمی پذیرفتند. به نظر می رسید که شهرداری برای این که شکایتشان را به آنجا ببرند، جای مناسبی باشد. در ضمن هم آن قدر از هجوم گله ای به پارک لذت برده بودند که علاقه مند بودند باز هم دسته جمعی به جای دیگری هجوم ببرند.