الیزابت کمی جلوتر رفت تا از زیر درختان خارج شود و بتواند خوب ابهت قلعه را ببیند؛ قلعه بسیار بزرگ بود و گنجایش صدها نفر آدم را داشت.
پنجره های بزرگ و دلبازی جای جای آن به چشم می خورد و در سمت راست ،قلعه برجی قرار داشت که از دیگر برجها و ساختمان اصلی قلعه بلندتر بود و به نظر می رسید اتاقی در آن باشد
بنای قلعه کمی فرسوده شده بود که نشان از قدمت بالای آن از زمان کنت بارتون اول یا شاید هم قبل از آن می داد، اما این فرسودگی تنها به زیبایی و ابهتش می افزود و چیزی از ارزش آن کم نمی کرد
الیزابت حس می کرد آنجا را قبلا در رویاهایش دیده است به وجد آمده بود و برای لحظه ای هیجان زده و به دور از عقل پیش خود قسم خورد که تا ابد آنجا بماند.