ما هفت نفر» نقطه نقطه ی این تپه ها را می شناسیم. ما تمام این دشتها و جنگلها را حیاط خانه ای می دانیم که مجالی کوتاه برای در آن بودن داریم ما گاهی چنان با اینجا یکی می شویم که تکه های خود را نیز گم می کنیم از بالا نگاه مان می کنم؛ هفت نقطه ی متحرک که گاهی در جایی گلوله و گاهی ناگهان از هم جدا می شوند؛ گاه همچون خطی صاف در ادامه ی یکدیگر و گاه هر کدام کیلومترها از هم دور یک روح و هفت تن، یک روح و یک دشت یک روح و تمام اینجا. هفت تن که اینجا در یکی ترین حالت مان هستیم که این جا کوچکترین تغییر، دست انداز و جابه جایی از چشم های مان پنهان نیست ما سلولهای جاری در این جاییم. ما حافظه ی ناگفته های اینجاییم. ما اینجاییم و این جا ما.