خانم فرخزاد! پیش از آنکه پرسش هایم از شما را آغاز کنم می باید سنگ هام را با مخاطب وابکنم که هم از ابتدا بداند که آنچه می خواند در این کتاب که در دست دارد یا روی پا شاید گذاشته باشد درباره شعر فروغ نیست و درباره جایگاه او در ادبیات نیست، بلکه راجع است به زنی که خواهر و فرزند و دوست و مادر و مادرخوانده بوده است. بدیهی است که در خلال حرف ها و در جریان گفت وگو بعضی سوال ها بالمآل به خاله زنک بازی و حرف های به نظر صدتایک غاز پهلو بزند اما از همین حرف های پیش پاافتاده و دم دستی ممکن است برای فیلمی صحنه ای و برای تئاتری دیالوگی یا مونولوگی و برای داستانی سطری و وصفی بیرون بیاید که فیلمسازان و بازیگران و نویسندگان در نوشتن و اجراکردن شخصیت فروغ به توهماتی که شعر او از او می سازد اکتفا نکنند و واقعی تر ببینند و ملموس تر بسازند. با این مقدمه می روم سراغ سوال اول: چه شد که خانواده تان به نوشهر رفتند؟