کتاب لیلی و اختاپوس

Lily and the Octopus
کد کتاب : 48629
مترجم :
شابک : 978-6008392637
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 248
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

نامزد جایزه بهترین کتاب اول گودریدز

نامزد جایزه ی بهترین کتاب داستانی گودریدز 2016

معرفی کتاب لیلی و اختاپوس اثر استیو رولی

کتاب «لیلی و اختاپوس» رمانی نوشته ی «استیو رولی» است که نخستین بار در سال 2016 وارد بازار نشر شد. «تدی» تنها و نه چندان خوشحال در لس آنجلس زندگی می کند. بین جلسات با تراپیست و قرارهای عاشقانه با افرادی که او به صورت آنلاین با آن ها آشنا شده، سگ دوازده ساله و دوست داشتنی او یعنی «لیلی» است که جای خالی عشق را در زندگی «تدی» پر می کند. او به شکلی عجیب، می تواند با «لیلی» ارتباط برقرار کند، و با سگش درباره ی سلبریتی های مورد علاقه اش حرف بزند و بازی های تخته ای انجام دهد. اما علاوه بر این، «تدی» می تواند با «اختاپوسی» که به سر سگش چسبیده نیز صحبت کند، موجودی که خیلی زود معلوم می شود در واقع استعاره ای برای یک تومور وخیم است. «تدی» می داند که به زودی بهترین دوستش را از دست خواهد داد.

کتاب لیلی و اختاپوس

استیو رولی
استیون رولی نویسنده کتاب پرفروش لیلی و اختاپوس است که به نوزده زبان ترجمه شده است. وی به عنوان نویسنده مستقل ، ستون نویس روزنامه و فیلمنامه نویس کار کرده است. رولی که اصالتاً اهل پورتلند ، ماین است ، دانش آموخته کالج امرسون است. او در پالم اسپرینگز ، کالیفرنیا زندگی می کند.
نکوداشت های کتاب لیلی و اختاپوس
An immensely poignant and relatable tale that readers (particularly animal lovers) will love.
داستانی بسیار گزنده و قابل همذات پنداری که مخاطبین (به خصوص علاقه مندان به حیوانات) عاشقش خواهند شد.
Publishers Weekly Publishers Weekly

A very profound experience.
تجربه ای بسیار ژرف.
Washington Post Washington Post

Startlingly imaginative.
به شکل خیره کننده ای خلاقانه.
Newsday Newsday

قسمت هایی از کتاب لیلی و اختاپوس (لذت متن)
خیلی کم پیش می آید از نزدیک یک اختاپوس ببینی چه برسد به این که توی اتاق پذیرایی ات مثل یک کلاه تولد روی سر سگت لم داده باشد. برای همین وحشت می کنم. از آنجایی که من و «لیلی» دو طرف کاناپه نشسته ایم، می توانم خوب اختاپوس را برانداز کنم. من و «لیلی» هر کدام روی یک بالشتک جا خوش کرده ایم. من چهار زانو نشسته ام و «لیلی» مثل شیر شرکت «مترو گلدن مایر» قیافه گرفته.

«لیلی» را سمت خودم می کشم و سرش را به یک طرف کج می کنم تا درست و حسابی نگاهش کنم. با عصبانیت چپ چپ نگاهم می کند. از توجه اجباری و پلشتی احمقانه و انسانی ام خوشش نیامده.

اختاپوس بالای چشم «لیلی» را محکم گرفته. کمی طول می کشد تا به اعصابم مسلط شوم و بهش سیخونک بزنم. از چیزی که خیال می کردم سفت تر است. بیشتر از این که شبیه یک بادکنک پر آب باشد شبیه... استخوان است. مثل این که زیر پوست است اما با این حال راحت به چشم می آید. در حالی که پاهای اختاپوس را می شمرم، سر «لیلی» را می چرخانم. درست هشت تاست.