هر روز می بایست به محله هایی رود تا برای صومعه صدقه جمع آوری کند. به محلهٔ تنگ دست ها، بی بضاعت ها. از این روی اعانهٔ مسکین ها با دل و جان بود.اما هیچ وقت از فرانکینوی محضردار درخواست اعانه نمی کرد. چون او را آدم سیه قلبی می دانست که خون مردم بدبخت را می مکید.یک روز فرانکینو حسابی آزرده خاطر بود از اینیاتزیو به خاطر اینکه هیج وقت قدم به خانه اش نمی گذاشت. برای همین تصمیم گرفت که به صومعه برود تا از رفتار خصمانه کشیش اینیاتزیو پیش رئیس صومعه گلایه کند: «پدر به نظرتان من این قدر آدم بی ارزشی هستم که او هیچ وقت به من سر نمی زند؟»رئیس صومعه بهش گفت که به اعصابش مسلط باشد، چون خود رئیس صومعه به کشیش اینیاتزیو تذکر خواهد داد، بنابراین، محضردار آروم شد و رفت.وقتی کشیش اینیاتزیو به صومعه برگشت، رئیس صومعه بهش گفت: چرا به فرانکینوی محضردار سر نمی زند؟ چرا رفتارش با او خصمانه است؟ بعد از شماتتش نیز بهش دستور داد: «برو پیش او و هر مقدار اعانه بهت داد بگیر و بیاور»!کشیش اینیاتزیو چیزی نگفت و در سکوت ماند و فقط تعظیم کرد.
ضرباهنگ سریع، طرح داستانیِ یک وجهی، و وجود ایجاز از ویژگی های «داستان های کوتاه» هستند
متاسفانه کتاب پر از غلطهای املایی و گرامری بود. جملهبندی و انتخاب واژگان مترجم نیاز به ویراستاری داشت و انگار حتا یک نفر هم این کتاب رو قبل از چاپ، سرسری هم که شده، نخونده بود.