کتاب خروج اضطراری

Uscita di sicurezza
کد کتاب : 9465
مترجم :
شابک : 9789649971148
قطع : جیبی
تعداد صفحه : 168
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1965
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب خروج اضطراری اثر اینیاتسیو سیلونه

«خروج اضطراری» اثری ادبی از اینیاتسیو سیلونه است که در سال 1965 منتشر شد. این اثر تضمین کننده موفقیت سیلونه در ایتالیا بوده است. او نویسنده ای است که در کشور خودش تاکنون او را به دلایل ایدئولوژیک همواره انکار می کرده اند. برخلاف سایر کشورهای غربی که بسیار از آثار او استقبال می کنند.
این کتاب شامل داستان های زندگینامه ای و بازتاب های شخصی است که گاهی اوقات به صورت غیر داستانی در آمده اند.

«خروج اضطراری» در اصل از دو قسمت تشکیل شده است. در قسمت اول نویسنده مجموعه ای از داستان های کوتاه خود را آورده است و قسمت دوم شبیه به یک مقاله سیاسی است که شرحی بر وضع معاصر خود به صورت انتقادی ارائه می دهد.

سیلونه در کودکی روزی پدرش را دنبال می کند تا در مزارع کار کند. پدر متوجه می شود که سیگارهایی را که دوست دارد هنگام کار دود کند با خود نیاورده است و به همین دلیل مقداری پول به پسرش می دهد تا از رهگذران بخواهد توتون به او بفروشند. سیلونه کوچک با آقایی بسیار فقیر اما مغرور ملاقات می کند که با اصرار کودک ، نیمه سیگار خود را به او می دهد بدون اینکه در عوض چیزی بخواهد.
پس از مدتی ، پسر و پدرش در خیابان با فردی روبرو می شوند که به جرم سرقت دستگیر شده است. این همان شخصی است که ژست منحصر به فرد همبستگی با آنها را گرفته است. این دو با آوردن سیگار برگ به عنوان هدیه تصمیم می گیرند با او دیدار کنند....

کتاب خروج اضطراری

اینیاتسیو سیلونه
سیلونه دوران کودکی را با فقر و تنگدستی گذراند و در زمین‌لرزه سال ۱۹۱۵ ایتالیا پدر و مادر و پنج برادر خود را از دست داد. در ۱۹۲۱ به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و با دستگاه فاشیستی موسولینی به مبارزه پرداخت. در ۱۹۲۷ سفری به شوروی کرد و پس از بازگشت از آن سفر مانند همکاران دیگر خود آندره ژید و آرتور کوستلر و غیره راه مستقلی در پیش گرفت، چنان‌که در ۱۹۳۰ از حزب کمونیست استعفا داد. وی به علت فعالیتهای سیاسی ناگزیر شد در ۱۹۳۰ به سویس بگریزد و شاهکارهای خود مانند «نان و شراب» و &l...
قسمت هایی از کتاب خروج اضطراری (لذت متن)
به استثنای بعضی موارد نادر، عمل نوشتن برای من یک کار راحت و خوشایند ادبی و ذوقی نبوده و نمی توانسته باشد، بلکه ادامه ی مبارزه ای رنج آور بوده است؛ مبارزه ای یک تنه، پس از جدایی ام از رفقایی که برای عزیز بودند. و این که گه گاه در بیان آن چه می خواهم بگویم با مشکل روبه رو می شوم به خاطر بی اعتنایی ام به قواعد هنر نویسندگی نیست، بلکه ناشی از وجدانی است که برخی از زخم های نهانی اش همچنان باز است و شاید هرگز خوب نشود؛ وجدانی که در هر حال، سرسختانه به صداقت خود پایبند است. اما، بدون شک، تنها صداقت آدمی برای اثبات حقانیت او کافی نیست.

در سال ۱۹۱۵ زمین لرزه ی شدیدی بخش عمده ی ناحیه ی ما را ویران کرد و در عرض سی ثانیه حدود سی هزار نفر را کشت. آن چه بیش از همه مایه ی حیرت من شد خونسردی مردم در برابر این فاجعه ی عظیم بود. در جایی چون ناحیه ی ما، که آن همه ظلم و بی عدالتی در آن بی کیفر می ماند، وقوع زلزله های پیاپی چیزی بسیار عادی و طبیعی جلوه می کرد و هیچ نیازی به بررسی و توضیح نداشت. حتی تعجب آور بود که چرا تعداد زلزله ها از آن بیش تر نمی شد. زمین لرزه فقیر و غنی، تحصیل کرده و بی سواد، مقامات و مردم عادی، همه را با هم کشت. طبیعت با پدید آوردن زلزله همان چیزی را محقق می ساخت که در قانون و سخنرانی ها قولش داده می شد اما به عمل درنمی آمد. و آن چیز مساوات بود.

بین سال های ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۷ چندین مورد پیش آمد که به مسکو بروم و به عنوان عضو هیئت نمایندگی حزب کمونیست ایتالیا در کنگره ها و گردهمایی ها شرکت کنم. در برخورد با کمونیست های روسی، و حتی شخصیت های واقعا استثنایی چون لنین و تروتسکی، آن چه بیش از هر چیز دیگری توجه مرا جلب کرد این بود که مطلقا توانایی بحث صادقانه درباره ی نظرات مخالف نظر خود را نداشتند. به نظر آنان کسی که عقیده ی متفاوتی را ابراز می کرد، به همین دلیل که جرئت مخالفت به خود می داد اگر خائن و خودفروخته نبود دست کم فرصت طلب بود.