اندیشه حقوق بشر در تقابل فرد با دولت شکل گرفته و نشو و نما کرده است . در آن دوران که پادشاه را سایه خدا و سلطنت را عطیه پروردگار می دانستند . آنچه برای مردم مطرح بود نفس قدرت بود . قدرت بود که مردم را مسحور می کرد . پادشاه هرچه گردن کلفت تر و مقتدرتر ، بیش تر درخور اطاعت و فرمان برداری بود ؛ زیرا که قدرت فره ایزدی تلقی می شد و صاحب قدرت خداوند روی زمین بود .
نخست پروانه در جبهه کهنه اندیشی های که به نام دین در سر راه حقوق بر وجود داشت ، دوم پیروزی در زدودن داغ ننگی به نام بردگی که از روزگاران دیرین بر جبین انسانیت نقش بسته بود ، سه دیگر پیروزی در نقب زدن بر قله سنگباران «حاکمیت» که دولت ها را در ارتکاب فجایع و مظالم بر شهروندان خود مصونیت می بخشید .