به همین گونه است همه قوانین و اخلاقی دیگر به معنای درست این اصطلاح او نیز باید پذیرفت که اساس تکلیف را باید نه در طبیعت انسان، یا در اوضاع و احوال جهانی محیط بر او، بلکه صرفا و به نحو پیشین ایا مقدم بر تجربه در مفاهیم خرد ناب جست، و هر گونه حکم دیگر که بر اساس مجرد اصول تجربه استوار باشد، اگرچه شاید از بعضی جهات، کلی او عام) به شمار أید (( تا جایی که ولو به کمترین اندازه، (مثلا شاید فقط نسبت به یک انگیزه، بر بنیاد تجربی تکیه زند !)، چنین حکمی، هر چند هم قاعدهای عملی باشد. هرگز نمی تواند نام قانون اخلاقی به خود گیرد.
پس نه تنها قوانین اخلاقی و اصول آنها در ماهیت خود با هر گونه دانش عملی دیگری که در آن چیزی از تجربه هست تفاوت | دارد، بلکه تمامی فلسفه اخلاق به طور کامل بر بخش محض او غیر تجربی خویش استوار است، و چون در حق انسان اطلاق می شود از شناخت خود انسان انسان شناسی) به هیچ گونه مابه نمی گیرد، بلکه قوانینی پیشین او مقدم بر تجربه را در حق انسان همچون ذاتی معقول حمل میکند.
این قوانین بی گمان به داوری آبدیده از آزمون نیاز دارند تا از یک سو تمیز دهند که خود در کدام زمینه ها به کار می آیند و از سوی دیگر باید به درون آواده آدمیان راه یابند و بر رفتارشان اثر گذارند، زیرا انسان چندان از گرایش های گوناگون اثر می پذیرد که هر چند پذیرای اندیشه خرد ناب عملی باشد،