برشی از کتاب: پس از استقرار اسلام در ایران، تهیّه و عرضۀ شراب به دست زردشتیان و یهودان و ترسایان بوده، و مغبچه و ترسابچه در کلام حافظ جوانهایى بودهاند که در میخانهها وظیفۀ ساقى و مىفروش داشتهاند. خلوت رندان و صاحبدلان را هم حافظ در ذهن خود به خرابات و میکده و کوى مىفروشان مىبرد، و آن را بیشتر دیر مغان، و در این بیت سراى مغان مىگوید. در این سراى مغان آنکه بر صدر مىنشیند، پیر مغان است، مرشد اسطورهیى حافظ که شخصى با نام و نشان معیّن در شیراز قرن هشتم نیست امّا نمونۀ والاى کمال روحانى انسان است، و اوست که «در معنى را بر دل حافظ مىگشاید» (321: 6) و «گدایى در میخانۀ» او اکسیرى است که خاک وجود مریدان را به زر تبدیل مىکند (143: 4). در این تابلوى زیباى حافظ، دیر مغان را آبوجارو کردهاند، پیر مغان بر صدر مجلس نشسته و آزادگان را، از پیر و جوان به بزم فراخوانده است. در سرای مغان رفته بود و آب زده نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده - درس حافظ / محمد استعلامی