داستان پسری به نام کوروش که متعلق به خانواده ای متعصب از زرتشتیان است، اما برخلاف پدر و مادرش گرایشی به دین و مذهب زرتشت ندارد. او که برای فرار از طعنه های پدرش دراین باره به پاریس نقل مکان کرده، بعد از شنیدن خبر مرگ او، از پاریس به ایران می آید و جنازه ی پدرش را برخلاف عرف و برحسب وصیتش، شبانه به دخمه می برد. در میان این اتفاقات، خاطره ی عشقی قدیمی نیز برای او زنده می شود.
کتاب از پاریس تا دخمه