ما دائما بدون نقطه یا ویرگول فکر میکنیم، شبیه مونولوگ درونی شخصیت همین داستان. این بهسادگی در داستان قابل لمس است زیرا ما تصویری از اینکه قهرمان داستان دارد برای برقراری ارتباط با افراد دیگر تلاش میکند تا داستانی را نقل کند، نداریم. ما او را برهنه، خام و بدون نقاب در جلوی خود داریم. بدون اینکه حضور ما را حس کند، انگار فقط دارد بلندبلند فکر میکند، و در ذهنش هیچ تماشاگر و خوانندهای وجود ندارد. کولت ترکیبی فراموشنشدنی از خشم و ناامیدی ترسیم کرده است، محیطی باشکوه و خواندی عمیق و نجاتبخش.
درباره ساندرین کولت
ساندرین کولت در سال 1970 در پاریس به دنیا آمد. او زمان خود را بین نانتر، جایی که فلسفه و ادبیات تدریس می کند، و بورگوندی، جایی که یک مزرعه گل میخ اسب دارد، تقسیم می کند. او نویسنده رمان های متعددی است. Nothing But Dust، برنده جایزه Landerneau برای داستان های جنایی، اولین کار او به زبان انگلیسی است.
آن زمان مردم گرگ بودند و گرگها مردم بودند فرقی نداشت همه جهان بودند.
آواز گرگها ما را صدا میزند چون آواز خودمان است و هرچقدر به گذشته برگردیم میبینیم که برقی حیوانی در وجودمان است…