امیرعلی دوازده سالشه و هنوز زبون باز نکرده، اما شنا یاد گرفته و کلاس های ورزشی دیگه ای می ره. روابط عمومی ش خیلی عالی شده، به قدری که من هرجایی بخوام برم، به راحتی با خودم می برمش. دوست های خیلی زیادی هم پیدا کرده. هرجایی ببینم نگاه بچه ها داره روش سنگینی می کنه، می ایستم و با صدای رسا به همۀ بچه ها توضیح می دم:« سلام. اسم پسرم امیرعلیه. امیرعلی درگیر اختلال اتیسمه. امیرعلی بیمار نیست؛ فقط با شما کمی تفاوت داره، کمی درخودمانده س. باهاش بازی کنین تا وارد دنیای شما بشه.»