این اثر، برای علاقه مندان به ورن بسیار لذت بخش خواهد بود.
داستانی نفسگیر.
زلاندنو در آتش تب طلا می سوزد.اینک چهل و شش سال از تاریخ اشتغال این سرزمین توسط بریتانیای کبیر می گذرد-رویدادی که منجر به وابستگی آن به «کال» جدید جنوب شده است-و به عبارت بهتر، سی و دو سال بعد از استقرار در مستعمرات سلطنتی و سپس جدایی و تجزیه از آن و حکومت خود مختاری.
از هشت ملوان این کشتی، تنها چهار نفر باقی مانده و چهار دریانورد فرار را بر قرار ترجیح داده بودند. اینک دوازده ساعت از زمانی که کشتی را ترک کرده بودند، می گذشت و تا این زمان از «دوندن» به قدر کافی دور شده و به سوی معادن طلا پیش می رفتند. ناخدا که که کشتی را بار زده و آماده حرکت بود، اکنون باید جای خالی رفتگان را پر کند، اما نه پیشنهاد دستمزد گزاف و نه چشم انداز سفر چند ماهه نتوانسته بود هیچ ملوانی را جلب کند. او بیم این را داشت مبادا این چند نفر باقیمانده نیز به بهانه ای کشتی را ترک کنند و بگریزند و به رفقایشان بپیوندند.
«ژول ورن» به نظر بسیاری از صاحب نظران، پدر «داستان علمی تخیلی» است؛ نویسنده ای که برخی از مشهورترین رمان های ماجرایی را نوشته و سال های سال است که مخاطبین با داستان هایش خاطره دارند
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند