1. خانه
  2. /
  3. کتاب خاکستر خاطرات سوخته

کتاب خاکستر خاطرات سوخته

3 از 1 رأی

کتاب خاکستر خاطرات سوخته

Ashes of burnt memories
انتشارات: کامک
٪15
339000
288150
معرفی کتاب خاکستر خاطرات سوخته
رمان «خاکستر خاطرات سوخته»، اثر خانم مریم کوچکی رمضان همچون دیگر رمان او، «سایه‌ها و نقاب‌ها» اثری رئالیستی است.
پس از رفتن‌ها و جدایی از کسان، در آینده‌ی پیش‌رو تمامی درهای خاطره داشتن‌های با هم بسته می‌شود. آدم‌های جدا افتاده‌ی مکانی و زمانی از هم، در آن دورافتادگی، با مرور یادهای داشته در گذشته‌های گذشته، از همدیگر یاد می‌کنند.
با همه‌ی وابستگی‌ها و دوست داشتن‌ها، آن در کنار هم و با‌هم ‌نبودن‌ها باعث ایستایی در شناخت از خواسته‌ها، افکار و باورهای یکدیگر می‌شود.
گذر زندگی جز در دو خط زمانی و مکانی، برروی خط سومی نیز گذر می‌کند، خط سوم؛ زیستن در درون خود و با خود است.
خاطره‌نویس‌ها صرف خود و برای خود، با همدستی کلمات، در گذر زندگی‌شان روی خط سوم، هم‌زمان زیستن‌شان نوشته هم می‌شود و کلمات بر روی خط‌های صفحات دفتر خاطرات آنان به آن نوع زیستن تصویری بیرونی می‌دهد.
در خاکستر خاطرات سوخته، بخش خاطرات آن، نوشته‌هایی از زیستن بیرونی زنی‌ست که بعد از مرگ، به خواست و اراده‌ی خود، خاطراتش را با تنها دخترش در میان می‌گذارد. خواندن آن خاطرات دختر را از دو راه گذر می‌دهد.
– یک راه شناخت از زنی که مادرش بود؛ زنی که در بین سطور دفتر خاطراتش، خواسته‌ها، افکار و برداشت‌هایش را از آدم‌های زندگی‌اش به تصویر کشیده ‌است.
– راه دیگر همان به چالش کشیده شدن زودهنگام دختر روی خط سوم و زیستن درونی‌اش است. او از شروع خواندن خاطرات، به کلنجار با خود گرفتار می‌شود. از بی‌تفاوتی‌ها و جبهه گرفتن‌ها، به آشفتگی دچار می‌شود و در پایان با شناخت از جایگاه خود، کسان و وابستگانش نسبت به دیگران و در ارتباط با آن‌ها، با کنار آمدن با خود و به داوری ننشستن‌ها، به آرامشی درونی می‌رسد.
درباره مریم کوچکی رمضان
درباره مریم کوچکی رمضان
مریم کوچکی رمضان نویسنده ایرانی متولد ۱۳۴۰‏ می باشد.
دسته بندی های کتاب خاکستر خاطرات سوخته
قسمت هایی از کتاب خاکستر خاطرات سوخته

روی تخت دراز کشیدم. چشمم به لپ‌تاپ مامان افتاد که کنار لپ‌تاپ خودم است. بلند شدم و برش داشتم. چهارزانو روی تخت نشستم و روشنش کردم. باتری‌اش خالی شده بود . روشن نشد. آن را روی تخت گذاشتم. بلند شدم و از کشوی میز، شارژرش را برداشتم و به برق زدم. خاکش را گرفتم. کمی که شارژ شد، روشنش کردم. برنامه بالا آمد. قفل است. رمز عبور را نمی‌دانم. در مقایسه و رویارویی حافظه‌های من و مامان، حافظه‌ی من همیشه بازنده‌ی میدان بود. این‌جوری بگویم که ارغوان، دختری با حافظه‌ی نصف‌ونیمه که هرچه را برای یادآوری یادداشت می‌کرد، تسلیم‌ شده در برابر حافظه‌ی بی‌حریف و رقیب ارنوازبانو؛ مادری با ذهنی تیز و دقیق، بدون ذره‌ای نیاز به یادداشت. با صدای بلند داد زدم: «حالا چی‌کار کنم؟» از خودم پرسیدم: «‌ممکنه مامان رمز عبورش رو جایی جز حافظه‌ش نگه‌ داشته باشه؟» شانه بالا انداختم. «نمی‌دونم!» همان‌طور خم‌شده روی لپ‌تاپ شروع می‌کنم به حدس زدن. اول از همه تاریخ تولد خودش، نه! خودم، بابا، تاریخ ازدواج، اسم‌ها، مخفف اسم‌ها، اسم‌ها و تاریخ‌ها با هم. نه!

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب خاکستر خاطرات سوخته" ثبت می‌کند