فرانکلین عید شکرگزاری را دوست دارد. او دوست دارد کیک کدویی و ژلهی زغالاخته بخورد.خوشش میآید به مادرش در فراهم کردن غذای عید کمک کند. اما فرانکلین بیشتر از هر چیز دوست دارد در کنار مادربزرگ و پدربزرگش غذا بخورد. اما یک هفته پیش از عید شکرگزاری، مادربزرگ و پدربزرگ برای فرانکلین یک کارتپستال میفرستند. آنها به او خبر میدهند که این عید نمیتوانند در کنار او باشند. فرانکلین بسیار غمگین و ناامید میشود و به این فکر میکند که عید امسال اصلا به او خوش نخواهد گذشت. «فرانکلین و روز شکرگزاری» یکی از مشکلاتی را که کودکان ممکن است بهوفور با آن مواجه شوند، مطرح میکند. شخصیت اصلی داستان، لاکپشت دوستداشتنی ما، میفهمد که اتفاقات و شرایط قرار نیست آنگونه که او میخواهد رقم بخورد. حالا او باید صبر کردن و کنار آمدن با این مشکل را بیاموزد. پدربزرگ و مادربزرگش نمیتوانند برای تعطیلات عید به دیدارش بیایند و فرانکلین از این بابت خیلی ناراحت است. اما او باید یاد بگیرد با این ناراحتی کنار بیاید و آن را بپذیرد تا روز عید و تعطیلات را برای خودش دلپذیر کند. فرانکلین در طول داستان، متوجه میشود که گرچه برخی چیزها ممکن است طبق خواستهی او پیش نروند و برخی کموکاستیهایی در زندگی وجود داشته باشد، اما مهم است که او بیاموزد این کموکاستیها را بپذیرد و سعی کند به بهترین شکل ممکن زندگی کند و خوشحال باشد.
کتاب فرانکلین و روز شکرگزاری