دوست داشتنی. پل استر یکی از خلاق ترین و غیرقابل پیش بینی ترین نویسندگان ما است.
داستانی تأثیرگذار درباره ی جایگاه یک سگ خاص در کائنات.
یک داستان تمثیلی مدرن که از مخاطبین دعوت می کند تا زیر سطح ساده ی آن، به دنبال حقایقی ژرف تر باشند.
آدم ها بعد از مرگشان به آنجا می رفتند، وقتی روح آدم از بدنش جدا می شود، جسمش را خاک می کنند و روحش به آن دنیا می رود، هفته های گذشته ویلی مدام از این موضوع حرف می زد و حالا دیگر شک نداشت که سرای باقی وجود دارد. اسمش تیمبوکتو بود... جایی که دنیا تمام می شود، تیمبوکتو شروع می شود.
عادات را به سختی می توان ترک کرد و بی تردید، آموختن حقه های تازه به سگ های پیر، کار بیهوده ای است.
ویلی ناله ای کرد و روی زمین ولو شد. اینکه بعد از این همه راه رفتن به جایی نرسیده بودند به نظر مستر بونز دردناک بود. از دیدن صاحبش در آن وضعیت وخیم، قلبش به درد آمد. نفهمید از کجا آن قدر مطمئن است، اما همان طور که به ویلی نگاه می کرد که خم می شد تا روی زمین بنشیند، می دانست که دیگر بلند نخواهد شد. این آخر زندگیشان بود. دقیقه های آخر بود و فقط می توانستند بنشینند تا نور زندگی در چشمان ویلی خاموش شود.