لحظاتی از نبوغ دراماتیک.
هیجان انگیز و خیره کننده.
اوایل بهار و درست دومین روز از سفر بی وقفه مان بود. تقریبا اکثر مسافران فقط قصد طی مسافت کوتاهی را داشتند، بنابراین مردم مرتبا در راهروی قطار و واگن ها در رفت و آمد بودند. تنها سه نفر مانند من از ابتدای مسیر سوار شده بودند و در تمام طول سفر همچنان سر جایشان نشسته بودند. یکی از آن ها خانم میانسال و نه چندان زیبایی، با چهره ای فرسوده و درحال سیگار کشیدن بود که یک کت و کلاه تقریبا مردانه به تن داشت و مردی پر حرف و حدودا چهل ساله با چمدانی نو او را همراهی می کرد. نفر سوم هم مرد ریزه اندامی بود که تمام حرکاتش آنی و عصبی بود، گرچه پیر نبود اما موهای مجعدش قبل از موعد به خاکستری گرویده بود و در چشمانش برق خاصی بود که با تغییر سمت و سوی نگاهش از جایی به جای دیگر سوسو می زد...
حس می کردم که این انزوا طلبی او را غمگین کرده است. بارها تلاش کردم تا سر صحبت را با او باز کنم. حتی از آنجایی که در کوپه قطار به صورت اریب و رو به روی هم نشسته بودیم بارها نگاهمان به یکدیگر گره خورد، اما هربار جهت نگاهش را تغییر می داد، مشغول خواندن کتاب می شد و یا از پنجره به بیرون نگاه می کرد.
کمی قبل از غروب خورشید در روز دوم، قطار در یک ایستگاه بزرگ توقف کرد. مرد عصبی از واگن بیرون رفت. سپس با مقداری آب جوش بازگشت و برای خودش چای درست کرد. آن مردی که چمدان نویی داشت هم، که البته بعد ها متوجه شدم او یک وکیل است، با همسفرش که همان بانوی سیگاری و میانسال بود برای صرف یک فنجان چای به بوفه رستوران رفتند. در خلال غیبت آنان چندین مسافر جدید دیگر وارد واگن شدند. یکی از آن ها پیرمردی بلند قامت، با صورتی اصلاح شده و پر از چین و چروک بود. از قرار معلوم او یک بازرگان بود. کتی از جنس پوست موش خرما پوشیده بود و یک کلاه ماهوتی بر سر گذاشته بود. او در جای موقتا خالی وکیل و همراهش نشست و خیلی زود با آن مرد جوانی که به نظر یک فروشنده می رسید و در همین ایستگاه وارد این کوپه شده بود هم صحبت گشت.
پژوهشگران در سال های اخیر، به ارتباطاتی میان شباهت های اعصاب شناختیِ بیماری های روانی، و خلاقیت در ذهن اشاره کرده اند.
کتاب «آنا کارنینا» از زمان نخستین انتشار در سال 1878 به عنوان یکی از برجسته ترین نمونه ها در «داستان واقع گرا» شناخته شده است.
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
کتاب «جنگ و صلح»، رمانی جسورانه و وسیع اثر «لئو تولستوی» است که داستان حمله ی ناپلئون به روسیه در سال 1812 را روایت می کند و چشم اندازی دقیق را از جامعه ی روسیه در اوایل قرن نوزدهم به تصویر می کشد.
در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.
تولستوی می نویسد ایمان هر چه باشد، به وجود محدود انسان، معنایی نامحدود می دهد، معنایی که از طریق رنج، محرومیت و یا مرگ نابود نمی شود:
تولستوی به عنوان نویسنده ای فوق العاده زبردست و تأثیرگذار، می دانست که رمان ها باید سرگرم کننده باشند، در غیر این صورت هیچکس زحمت خواندنشان را به خود نخواهد داد.
سلام. کتاب امروز رسید به دستم و شروع کردم به خوندن. خیلی افتضاحه انگار آقای حبیبی اصلا با زبان فارسی و ترجمه آشنایی ندارند. قطعا اگر ویرایش کتاب رو میدادن به یه دانشآموز دبیرستانی، جملهبندیهای بهتری انجام میداد.
لطفاً نشر چشمه رو موجود کنید من فکرش نمیکردم اینقدر زود تمام بشه یک روز دیر اومدم سفارش بدم چند تا کتاب نا موجود شد چه شانسی...
لطفاً زودتر موجود کنید.
خواهشا زودتر موجود کنید😞
من خیلی زشتم. تولستوی خیلی شبیه منه
این کتاب در واقع مجموعه شِش رمان کوتاه از لیو تالستوی هست ( همه با ترجمه سروش حبیبی )؛ خریدش این فرصت رو میده که این مجموعه ارزشمند کنار هم باشند: سعادت زناشویی، مرگ ایوان ایلیچ، سونات کرویتسر، ارباب و بنده، پدر سرگی و داستان یک کوپن جعلی
این کتاب در واقع مجموعه شِش رمان کوتاه از لیو تالستوی هست ( همه با ترجمه سروش حبیبی )؛ خریدش این فرصت رو میده که این مجموعه ارزشمند کنار هم باشند: سعادت زناشویی، مرگ ایوان ایلیچ، سونات کرویتسر، ارباب و بنده، پدر سگی و داستان یک کوپن جعلی
بسیار خواندنی و آموزنده! داستان سونات کرویتسر برای من از مرگ ایوان ایلیچ جذابتر و تکان دهندهتر بود خصوصاً این که مباحث مطرح شده پیرامون حقوق زنان در اجتماع و فرهنگ و ازدواج و..در روسیه آن دوران و تقابل و چالشهای سنت و مدرنیته در این امر ، امروزه در جامعهی ما مشهوده و گریبان اجتماع ما را گرفته. در کل داستانهای این کتاب هر کدام به شیوه ای حاوی پیامهای فردی و اجتماعی ، اخلاقی و فرهنگی ، دینی و فلسفی اند که تالستوی طبق رویهی همیشگی خودش ، عقاید و افکارش را در دل این داستانها قرار داده. وجه تمایز تالستوی نسبت به بعضی نویسندگان ، این است که آثارش همیشه پیامی برای مخاطب دارند و این امر خواندن این داستانها را خصوصا برای علاقمندان ادبیات روسیه واجب میکند. (سعادت زناشویی،مرگ ایوان ایلیچ ،سونات کرویتسر ، ارباب و بنده ، پدر سرگی ، داستان یک کوپن جعلی) مجموعه داستانهای این کتاب را تشکیل میدهند. ترجمهی بی نظیر استاد حبیبی خواندن این اثر را شیرین و دلچسبتر کرده.
سلام. با تشکر از شما بابت نظرتان. کار من را ساده کردید. من هم موافق شما هستم که داستان سونات کرویستر از مرگ ایوان ایلیچ جذابتر و تکاندهندهتر است. به گونهای که کتاب را زمین نمیگذاشتم. محتوای داستانش هم بسیار آموزنده است و ای کاش بیشتر معرفی شده بود و ای کاش نشر چشمه نسخه جداگانه سونات کرویستر را هم منتشر میکرد. من این داستان را با ترجمه مهندس کاظم انصاری خواندم. در کتابی با نام مرگ ایوان ایلیچ و داستانهای دیگر. علیرغم اینکه آن مرحوم در ترجمه بسیار خوب کوشیده بود و لغات و اصطلاحات قدیمی را به خوبی به کار برده بود، از نظر ویراستاری ضعف اساسی داشت، به گونهای که در پارهای از موارد متوجه متن کتاب نمیشدم. به همین خاطر توصیه میکنم کسی سمت ترجمه کاظم انصاری نرود و همین ترجمه را بخواند.
دوستان من اگر این کتاب رو به همراه کتاب شیطان بگیرم؛ داستان کوتاهی از تولستوی مونده که شامل نشده باشه؟
بله.تالستوی داستانهای کوتاه زیادی دارد که توسط ناشران مختلف چاپ شده است.
پولیکوشا هم هست
نسخهی نشر چشمه گالینگور است😡
سلام کتاب با جلد گالینگور(سخت) عرضه شده است
جلد نشر نگاه در چاپ نهم شومیز شده یا همان گالینگور هست؟ اگر گالینگور ارسال میشه خرید کنم
تولستوی اونقدر واقعی و بدون دلرحمی داستان پیش میبره ک گاهی دلت میخوای بهش بگی کمی با قهرمانان داستانت مهربونتر باش و همین واقعی بودن نکته اصلی داستانهای تولستوی هستش. از خوندنش لذت بردم
این کتاب شامل چند داستان هستش . که من یکی دوتاش رو قبلا توی کتابهای جداگانه خونده بودم
این کتاب شامل چند داستان هستش . که من یکی دوتاش رو قبلا توی کتابهای جداگانه خونده بودم. تولستوی اونقدر واقعی و بدون دلرحمی داستان پیش میبره ک گاهی دلت میخوای بهش بگی کمی با قهرمانان داستانت مهربونتر باش و همین واقعی بودن نکته اصلی داستانهای تولستوی هستش. از خوندنش لذت بردم
کتاب متشکل از ۶ داستان از تالستوی است که به ترتیب : سعادت زناشویی،مرگ ایوان ایلیچ،سونات کرویتسر،پدرسرگی،ارباب و بنده و داستان یک کپن جعلی هستند.اگر که به تالستوی علاقه مند هستید این داستانها رو هم دوست خواهید داشت.و اینکه نشر چشمه اکثر این داستانها رو به صورت جداگانه هم چاپ کرده.
خیلی احمقانه ست که نشر چشمه همه ترجمههای سروش حبیبی از تالستوی رو توی این کتاب جمع کرده به جز «شیطان» و در واقع باید اون رو جدا بخرید
تازه اگر بخوای جداگانه هم بخری میبینی که دوتا اثر از توی اون مجموعه بصورت تک و جداگانه چاپ نشدن و فقط توی مجموعه هستن و این خیلی احمقانهتره 🙂