«مقامات ششگانهی حسرتهای شمال» را از نظر راحتی روایت و صراحت نویسنده در بیان تجربههای شخصی، میتوان در گروه «ادبیات اعتراف» به حساب آورد. محمدی این بار بدون خودسانسوری، ما را به سالهایی میبرد که زندگی همهمان، سادهتر و صمیمانهتر از حالا بود. او از دردهای مشترکی حرف میزند که خیلی از ما هم تجربه کردهایم یا دستکم دربارهشان شنیدهایم و به این شکل، تصویری فراگیر و نمونهای به وجود میآورد که ماهیت انسانیاش برای هر کسی در هر سن و سالی که هست، عمیقا قابل درک است.
هنوز نرفته، دلم برای شالیزار و صدای آواز شبانهی قورباغهها، برای بیدی که وقتی پنجرهی اتاقم را باز میکردم، سرشاخههای بلندترین شاخههایش میآمد داخل اتاق و برای صدای خروس در ظهرهای رخوتناک و مرطوب تابستان و حتی برای صدای وهمناک خندهی شغالها تنگ شده بود. برای اینکه دستکم کمی خودم را برای این تصعید سبز به خاکستری آماده کنم، اتاقم را به اتاق دیگری در سمت دیگر خانهمان که مشرف به خیابان بود تغییر دادم.