1. خانه
  2. /
  3. کتاب رولت روسی

کتاب رولت روسی

4 از 1 رأی

کتاب رولت روسی

و هشت داستان دیگر
Russian Roulette
انتشارات: نشر چشمه
ناموجود
8000
درباره کامران محمدی
درباره کامران محمدی
«کامران محمدی» متولد ۱۳۵۰ با نوشتن داستان‌های مینی‌مالیستی برای مطبوعات دهه‌ی هفتاد، خودش را به دنیای ادبیات معرفی کرد. کتاب اول او هم مجموعه‌ای از داستان‌های مینی‌مال بود که سال هشتاد و یک منتشر شد. اما نام او اواخر دهه‌ی هشتاد با رمان کوتاه «آن‌جا که برف‌ها آب نمی‌شوند» بیش‌تر شنیده شد. رمانی که درواقع رمان اول سه‌گانه‌ای بود به نام «سه‌گانه‌ی فراموشی». محمدی کارشناس ارشد روان‌شناسی است و در آثارش عموماً رگه‌های پررنگی از رشته‌ی دانشگاهی‌اش دیده می‌شود. او سال‌ها به عنوان روزنامه‌نگار و منتقد در رسانه‌های مختلفی فعالیت کرده است. او در حوزه‌ی نوشتن فیلمنامه نیز فعالیت داشته است و در فیلم اقتباسی «بگذارید میترا بخوابد» که مدتی بعد از انتشار کتاب به کارگردانی آرش سنجابی ساخته شد، به عنوان مشاور کارگردان حضور داشته است.
. برگزیده‌ی جایزه‌ی والس با رمان «آن‌جا که برف‌ها آب نمی‌شوند»
. برگزیده‌ی جایزه‌ی کتاب سال دانشجویی با مجموعه‌ی «خدا اشتباه نمی‌کند»
. برگزیده‌ی جشنواره‌ی داستان‌های مینی‌مالیستی با تک‌داستان «شمع‌ها خاموش نمی‌شوند»
. نامزد نهایی جایزه‌ی دوسالانه‌ی گلشیری با رمان «آن‌جا که برف‌ها آب نمی‌شوند»
. نامزد نهایی جایزه‌ی هفت اقلیم با مجموعه‌ی «رولت روسی»

سایر آثار داستانی کامران محمدی:
. خدا اشتباه نمی‌کند / مجموعه داستان / ۱۳۸۱ نشر نیستان
. قصه‌های پریوار و داستان‌های واقعی / مجموعه داستان / ۱۳۸۸ نشر ققنوس
. آن‌جا که برف‌ها آب نمی‌شوند / رمان / ۱۳۸۸ نشر چشمه
. بگذارید میترا بخوابد / رمان / ۱۳۹۰ نشر چشمه
. این‌جا باران صدا ندارد / رمان / ۱۳۹۱ نشر چشمه
. رولت روسی و هشت داستان دیگر / مجموعه داستان / ۱۳۹۴ نشر چشمه
. مه / رمان / ۱۳۹۵ نشر چشمه
قسمت هایی از کتاب رولت روسی

«عاطفه در خانه ای یک طبقه و ایوان دار زندگی می کرد. من دو خانه این طرف تر، در خانه ای دوطبقه که اتاقی رو به شالیزار داشت، با بالکن کوچکی مشرف به خانهٔ عاطفه و مادر پیرش. حیاط خانهٔ بین مان، پر بود از مرغ و خروس و اردک و میان شان، خروسی با آوازی دلنشین و رسا فرمانروایی می کرد. خروس بزرگ و زیبایی بود و زیاد آواز می خواند. به ویژه سر ظهر که صدایش در تمام محله می پیچید. مادر پیر عاطفه خانه نشین بود. بیماری اش را هیچ وقت نفهمیدم، ولی فریادهای بلند شبانهٔ او کنجکاوی ام را تحریک می کرد. شب های تابستان که درها و پنجره ها باز بودند و صدا در سکوت می پیچید، ناگهان پیرزنی که معلوم بود درد دارد، کسی را صدا می کرد. صدایی که مرا به طرز عجیبی به آن خانه کنجکاو می کرد.»

مقالات مرتبط با کتاب رولت روسی
توصیه های «جویس کارول اوتس» درباره هنر خلق «داستان کوتاه»
توصیه های «جویس کارول اوتس» درباره هنر خلق «داستان کوتاه»
ادامه مقاله
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب رولت روسی" ثبت می‌کند