1. خانه
  2. /
  3. کتاب حکم مرگ

کتاب حکم مرگ

3.8 از 1 رأی

کتاب حکم مرگ

Death Sentence
انتشارات: مروارید
٪15
130000
110500
معرفی کتاب حکم مرگ
این تجدید چاپ طولانی مدت در انتظار کتابی بود که جان هولندر درباره آن نوشت: نسخه استادانه یکی از برجسته ترین رمان ها به زبانی از جنگ جهانی دوم ، داستان روابط راوی با دو زن است ، یکی به شدت مریض ، دیگری بی حرکت . در طول بیش از 40 سال ، موریس بلانشو ، نویسنده فرانسوی ، یک داستان و انتقاد حیرت انگیز تولید کرده است ، گیلبرت سورنتینو در New York Review of Books ، و جان آپدایک در نیویورکر می نویسد: نثر بلانشو مانند هنری جیمز تأثیر می گذارد ، حمل معانی آنقدر شکننده است که ممکن است هنگام انتقال خرد شود.
موریس بلانشو (22 سپتامبر 1907 - 20 فوریه 2003) یک رهبر فرانسوی جناح راست جوان ، فیلسوف ، نظریه پرداز ادبیات و نویسنده داستان بود. بلانشو نویسنده ای کاملا مدرن بود که مرزهای عمومی را به خصوص بین ادبیات و فلسفه از بین برد. او کار خود را از راست سیاسی آغاز کرد ، اما تجربه فاشیسم تفکر او را تغییر داد تا جایی که او از اعتراضات دانشجویی در ماه مه 1968 حمایت کرد. مانند بسیاری از اعضای نسل خود ، بلانشو تحت تأثیر تفسیر انسان گرایانه الکساندر کوژه از هگل و ظهور اگزیستانسیالیسم مدرن تحت تأثیر هایدگر و سارتر. ادبیات و حق مرگ او اثری را نشان می دهد که هایدگر بر کل نسل روشنفکران فرانسوی داشته است.
در قسمتی از متن می خوانیم:
"اما این یک قاعده است و راهی برای رهایی از آن وجود ندارد: به محض اینکه اندیشه به وجود آمد ، باید آن را تا انتها دنبال کرد."

"وارد شدم در را بستم. نشستم روی تخت. سیاه ترین فضا قبل از من گسترش یافته است. من در این سیاهی نبودم ، اما در مرز آن بودم و اعتراف می کنم که ترسناک است. این وحشت آور است زیرا چیزی در آن وجود دارد که انسان را مورد تحقیر قرار می دهد و انسان نمی تواند بدون از دست دادن خود تحمل کند. اما او باید خودش را گم کند. و هر کسی که مقاومت کند بنیانگذار خواهد بود ، و هر کسی که جلو برود به این سیاهی تبدیل خواهد شد ، این چیز سرد و مرده و تحقیرآمیز که در قلب آن بی نهایت زندگی می کند این سیاهی در کنارم ماند ، احتمالا به دلیل ترس من: این ترس ، ترسی نبود که مردم از آن می دانند ، من را نمی شکست ، هیچ توجهی به من نمی کرد ، بلکه همانطور که کارهای بشری انجام می داد ، در اتاق پرسه می زد. اگر فکر شود که به اعماق چیزهای وحشتناک رانده شود ، کمی صبر لازم است و باید ما را بشناسد و به ما نگاه کند ، صبر زیادی لازم است. اما من هنوز از این نگاه وحشت داشتم. نگاه بسیار متفاوت از تصور شخص است ، نه نور دارد ، نه بیان و نه نیرو و نه حرکتی ، ساکت است .."
درباره موریس بلانشو
درباره موریس بلانشو
موریس بلانشو (Maurice Blanchot) (زاده ۲۷ سپتامبر، ۱۹۰۷ - درگذشته ۲۰ فوریه، ۲۰۰۳) رمان‌نویس، نظریه‌پرداز ادبی، و فیلسوف فرانسوی بود. موریس بلانشو در تاریخ ۲۲ سپتامبر ۱۹۰۷ در کن (Quain) در یک خانواده مرفه زاده شد. در سال ۱۹۲۲ تحصیلات متوسطه خود را به پایان رساند. در همین سال معده وی تحت عمل جراحی قرار گرفت. طی عمل یک اشتباه پزشکی او را تا دم مرگ برد اما زنده ماند. تأثیر این اشتباه تا پایان عمر بر جسم وی ماند.
بلانشو سپس تحصیلات خود را در رشته فلسفه در کشور آلمان تا سال ۱۹۲۵ ادامه داد. در همین دوران بود که با امانوئل لویناس آشنا شد. این دو در آن زمان از نظر سیاسی با هم شباهتی نداشتند.
بلانشو از ۱۹۳۱ همکاری با نشریات راست افراطی را آغاز کرد و نخستین متن ژورنالیستی خود را با عنوان فرانسوا موریاک و کسانی که گم شده بودند چاپ کرد. از آن پس شروع به انتشار مقالات سیاسی و ادبی را ادامه داد. او در همین سال به مقام سردبیری نشریه دبا (Débats) رسید. در سال ۱۹۳۲ نگارش رمان تومای ناشناخته را آغاز کرد.
در سال‌های ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ همکاری وی با نشریات راست افراطی و جریانات ضدسامی شدت گرفت. بلانشو همواره از سوی منتقدانش، بخصوص برخی روشنفکران از جمله تزوتان تودوروف، بابت این سالها شماتت شده‌است.
در ماه مه سال ۱۹۴۰ نگارش تومای ناشناخته به پایان رسید. ۱۰ مه آلمان کشور فرانسه را طی جنگ دوم جهانی اشغال کرد. بلانشو روزنامه‌نگاری سیاسی را رها کرد، اما به همکاری با نشریه دبا ادامه داد.

قسمت هایی از کتاب حکم مرگ

کودکان چنین اند: آنان به نیروی خواستی مأیوسانه، خاموش بر جهان حکم می رانند و گاه جهان فرمان برشان می شود. بیماری، ژ. را به کودکی بدل کرده بود که نیرویی عظیم داشت و نمی توانست این نیرو را صرف چیزهای کوچک کند، بلکه تنها صرف چیزهای بزرگ، بزرگ ترین چیزها می کرد

اورفئوس، اسطوره ای یونانی و نوازنده ای چیره دست بود که به ائورودیکه دل باخت و با او ازدواج کرد، اما ماری دوشیزه ی جوان را گزید و او به جهان زیرین و دنیای مردگان رفت. اورفئوس در جهان زیرین توانستپرسفون، ملکه ی مردگان را با صدای چنگ مجذوب کند و اجازه ی خروج ائورودیکه را ازهادس، پادشاه سرزمین مردگان بگیرد، به شرط آن که تا لحظه ی خروج از جهان زیرین به ائورودیکه نگاه نکند. وسوسه در آخرین لحظه براورفئوسچیره شد، اورفئوس به عقببازگشت و یک آن به صورت همسرش نگاه کرد، ائورودیکه به سیاهی جهان مردگان بلعیده شد و اورفئوس او را برای همیشه از دست داد. همان طور که بلانشو هر دو ایدۀ مرگ و ادبیّات را به همان ناشناختگی می داند و ادبیّات را ناممکن و مرگ را روایت ناکردنی، و هر گونه تلاش برای نوشتن و شکستن این سکوت را، از دست دادن واقعیت و افتادن به گودال بی انتها و ناملموس سیاهی.

مقالات مرتبط با کتاب حکم مرگ
چرا و چگونه فلسفه بخوانیم
چرا و چگونه فلسفه بخوانیم
ادامه مقاله
نظر کاربران در مورد "کتاب حکم مرگ"
2 نظر تا این لحظه ثبت شده است

بلانشو تکرار می‌کند ولی ملال آور نمی‌شود. کیفیت ترجمه برای این نوع متن پایین بود و ارتباط با مولف را مختل می‌کرد.

1401/07/02 | توسطImfarza
1
|

داستان رویارویی و جدال همیشگی بشر با مرگ.

1401/07/02 | توسطImfarza
0
|
پاسخ ها

سلام. اصلا متوجه نشدم چی میگه. باید دوباره بخونمش. شایدم لازم باشه چند بار بخونم

1403/07/26|توسطکاربر سایت
0