درخشان... موفقیتی بزرگ.
هیچ کس به شکلی کامل تر از گراهام گرین، مرزهای تخیل یک جامعه را مورد هجوم و شکل دهی قرار نداده است.
شاهکار گرین.
تفاوت هاست که زندگی را این همه خواستنی می کند. اینکه آدم، زاده ی محیط و شرایط، ناچار درگیر دوروبری ها و مسائل پیرامون خویش و انتخاب های پی درپی در لحظه است. اینکه آدم تا چه حد بتواند جوابگوی وجدان خود باشد.
سال های سال بود که آقای تنچ دوتا خط نامه ننوشته بود. حالا گرفته بود نشسته بود پشت میز نجاری کارگاهش ته قلم را می مکید. وسوسه ی عجیبی خوره وار افتاده بود به جانش که بردارد همین جور الاّبختکی نامه ای به آخرین نشانی «خانواده» راهی کند. تیری تو تاریکی. سعی خودش را هم می کرد، اما آخر وقتی نشود دانست آن سر دنیا کی زنده است کی مرده نوشتن نامه از بزمْ آرایی تو مجلسی که آدم هیچ کدام مهمان ها را نشناسد هم مشکل تر از آب درمی آید.
پدر خوسه از روی شرمساری حرکتی به دستش داد، انگار می خواست حضور خودش را منکر شود. انگار می خواست بگوید گورش را گم کرده به جای دوردستی رفته پاک از نظر ناپدید شده است.
داستانهای گرین با فضای عجیب و غریب امروز همخوانی دارد و عجیب گراهام گرین این روزها میچسبد.
می توان گفت که هدف اصلی این ژانر، «زندگی بخشیدن به تاریخ» از طریق ساختن داستان هایی درباره ی گذشته یا یک دوره ی تاریخی خاص است.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
عده ای انقلابی در ناحیه ای در مکزیک مخالف مذهب، کلیسا و مشروب بوده و اقدام به تعقیب و اعدام کشیشان میکنند. داستان به فرار یک کشیش که چندان به ظواهر کلیسا پابند نبوده ولی در عین حال نگران ایمان و آمرزش خود میباشد، میپردازد و همچنین افسری با افکار انقلابی که به دنبال دستگیری اوست. تقابلهای عملی و فکری تامل برانگیزی در این کتاب تصویر شده ولی کلا در حد شاهکارهای بزرگ ادبیات نیست.
دومین کتابی بود که از گراهام گرین خواندم و شیفته اش شدم
تو غیر از کامنتهای ملت و کپیشون کاری نمیکنی دروغگو
کتاب خوشخوانی بود و من دوست داشتم.