گاهی فکر می کردم که او به خاطر امنیتی که زن قادر بود برایش تضمین کند جذبش شده بود. آن نقطه ی مشخصی که اودوست داشت زن را ببیند گوشه ی دنجی نزدیک پیانو بود فقط یک عکسخانه و یک سرزمین خاطرات نبود بلکه در واقع جزیره ی پابرجا و کوچکی بود، سلولی فقط به اندازه ی آن ها. قویا محسور جهت اجتناب از فشارهای دهشت بار جهانی تهی و زمان متوقف. این گونه بود که دیدارهاشان برای من عذاب آور بود و رازوارتر از کسان دیگر. انگار که خودشان را در لحظه ای مقدس مسحور کرده بودند لحظه ای صرفا متعلق به آن ها نوعی تابوت ایستاده را تداعی می کرد که جداره ی فوقانی اش حیات زن بود.
۱۲۰ صفحه ۱۵۰ تومن ؟🤔😳 شوخیتون گرفته ؟ یعنی هر برگش از هزارتومنم بیشتره ؟🙌🏼🤦🏻♂️
کجایی که شد ۳۳۰ تومن😅