داستان کتاب «الموت» در ایران و در قرن یازدهم ، در قلعه الموت اتفاق می افتد ، جایی که پیامبر خودخوانده حسن بن صباح در حال تنظیم نقشه ای پر خطر اما درخشان خود برای اداره منطقه با تعداد انگشت شماری از مبارزان نخبه است که قرار است "خنجرهای زنده" وی شوند. صباح با ایجاد یک بهشت مجازی در الموت ، مملو از زنان زیبا ، باغ های سرسبز ، شراب و حشیش می تواند مبارزان جوان خود را متقاعد کند که اگر از دستورات او پیروی کنند، می توانند به بهشت برسند. الموت موازی با اسامه بن لادن ، داستانی را شرح می دهد که چگونه صباح توانست با ایجاد یک ارتش کوچک از فدائیان که مایل به کشتن و کشته شدن بودند، برای رسیدن به بهشت ترس را به طبقه حاکم القا کنند. صباح با اعتقاد به شعار عالی اسماعیلی "هیچ چیز درست نیست ، همه چیز مجاز است" ، می خواست "آزمایش" کند که تا چه حد می تواند از طریق توسل به آنچه حماقت و تحمل پذیری مردم و اشتیاق آنها است ، عبادت دینی را برای منافع سیاسی خود دستکاری کند. برای لذت و خواسته های خودخواهانه خویش.
الموت در اصل در سال 1938 به عنوان تمثیلی به دولت فاشیست موسولینی نوشته شد. در دهه 1960 میلادی به محبوبیت رسید و در دهه 1990 ، در طول جنگ بالکان ، به عنوان تمثیلی از درگیری های منطقه خوانده شد و در آلمان ، فرانسه و اسپانیا به عنوان یک کتاب پرفروش شناخته شد. در پی حملات 11 سپتامبر 2001 ، این کتاب بار دیگر زندگی جدیدی پیدا کرد و بیش از 20 هزار نسخه در اسلوونی به فروش رساند و در سراسر جهان به بیش از 19 زبان ترجمه شد.
وقتی حسن صباح بار دیگر تنها شد، زیر لب زمزمه کرد: «پرده چهارم نمایش هم به پایان رسید.» همان شب عبیدا، جعفر و عبدالرحمان را نزد خود فراخواند. ابوسراج دستور او را به اطلاع جوانان مزبور رساند و این گروه از فداییان بلافاصله دچار هیجان عجیبی شدند. زمانی که عبیدا دریافت که چه سرنوشتی در انتظار اوست، چهره سیاهش به رنگ خاکستری درآمد و مثل حیوانی شکارشده به اطرافش نظری انداخت. عبدالرحمان نیز وحشت زده می نمود. ــ چرا سیدنا دستور داده است که درست همین امروز به حضورش برویم؟ ابن وقاص پاسخ داد: «حتمآ سیدنا فکر می کند که اینک نوبت شماهاست تا از سوی او به بهشت فرستاده شوید. حالا دیگر نه یوسف اینجاست و نه سلیمان و نه ابن طاهر...» ــ آیا ما در این صورت مجبور می شویم خودمان را از فراز یک برج به زیر پرتاب کرده و یا چاقویی در شکم فرو کنیم؟ ــ این را باید از سیدنا بپرسی. در این میان فقط جعفر با خونسردی خبر را شنید و از خود هیچ گونه واکنشی نشان نداد، بلکه در این حال به دوستانش گفت: «زندگی و مرگ ما به اراده خداوند است و سیدنا نماینده او در روی زمین می باشد.»
ابوعلی جلوی در ورودی اقامتگاه حسن صبّاح از آنها استقبال کرد و همگی را به طرف برج برد، در صورتی که ابوسراج پس از آن که دستور سیدنا را به اطلاع این جوانان رساند با نگرانی درصدد برآمد که هر چه زودتر منوچهر را پیدا کرده و ماجرا را با او درمیان بگذارد. هنگامی که منوچهر را روی حصار قلعه دید، او را به کناری کشید و از فرمانده پرسید: «عقیده تو درباره مرگ آن دو جوان فدایی چیست امیر؟» ــ سیدنا، رهبر قدرتمندی است. ــ من می خواهم بدانم که تو در این باره چگونه فکر می کنی! آیا با عمل او موافق هستی؟ ــ در این باره فکری به مغزم راه نمی دهم، دوست عزیز! و توصیه می کنم که تو هم مثل من باشی...! ــ و با چنین وسایلی باید ارتش سلطان را شکست بدهیم؟ ــ این را فقط سیدنا می داند... آنچه که من می دانم این است که ما نمی توانیم با نیروهایمان مدتهای طولانی در برابر افراد دشمن مقاومت کنیم. ــ از هم اکنون عرق سردی از پشت بدنم فرو می چکد...
با درود اکثر دوستان فقط به کتاب خداوند الموت اشاره میکنند . در صورتی که از منابع اصلی سری بازیهای اساسین کرید و سریال حشاشین مصری 2024 کتاب (رمان) الموت به نویسندگی ولادیمیر بارتول هستش. در این رمان شخصیت حسن صباح بسیار پیچیده و فلسفی نشون داده میشه و جمله معروفی در این کتاب از زبان حسن صباح گفته میشه که به شعار اصلی اساسینها در سری بازیهای اساسین کرید تبدیل میشه . (هیچ حقیقتی وجود نداره و همه چیز مجازه) . البته این جمله توسط نویسنده و محقق المانی در قرن 19 به نام هامر فون پورگشتال در کتاب اساسینها که کتابی تحقیقی هست نقل میشه و مثل اینکه این جمله واقعا در منابع باطنیها و حشاشین بوده. و هامر فون پور گشتال اولین مترجم اشعار حافظ به المانی بوده. و اینکه شاید خیلیها ندونن که کتابی به نام هفت باب سیدنا هست که از منابع اولیه و منسوب به نویسندگی خود حسن صباح هستش و در کتابفروشیها موجوده. و یکی دیگه از منابع معروف و عالی حشاشین کتاب افسانههای حشاشین اثر فرهاد دفتری و کتاب جنگهای صلیبی به روایت اعراب اثر امین معلوف هستش که در این کتاب از کارهای جالب و معجزات حشاشین به روایت تاریخ نگاران قرن 11 و 12 میلادی گفته میشه که این دو کتاب نیز از منابع بازیهای اساسین کرید هستن (و البته کتابها و منابع مختلف زیادی وجود داره) ... و در آخر اومبرتو اکو نویسنده معروف ایتالیایی یک جمله ای از خود حسن صباح در رمان خودش که احتمالا از منابع اروپایی پیدا کرده نقل میکنه (نام رمزی خداوند 36 حرف دارد)
این کتاب رمانه، ساخته ذهن نویسنده درباره قلعه الموت، کتاب تاریخی نیست
کدومش بهتره به نظرتون ؟این یا خداوندالموت؟
جفتشون رمان هستن و جفتشونم ژانر تاریخ جایگزین حساب میشن و به نظرم خداوند الموت قشنگتر و قابل باورتر پیاده شده و همچنین دل آدم رو سر یه سری چیزا خنک میکنه
دوستان توجه کنید که حسن صباح از جمله مبارزانی بود که برای آزادی ایران از سلطه تازیان میجنگید، مطالب این کتاب از اساس کذب میباشد، میتوانید از منابع تاریخی معتبر زندگی حسن صباح و مبارزات اسماعیلیان برای آزادی ایران از چنگ اعراب را مطالعه کنید، حسن صباح هیچگاه بهشت و زن و شراب و حشیش به کسی وعده نداد، کلمه حشاشین هم از واژه حشاش به معنی دارو فروش گرفته شده است نه کسانی که حشیش مصرف کنن، زیرا اسماعیلیان در قلعه الموت به کشت و فروش داروهای گیاهی مشغول بودند، میتوانید کتاب خداوند الموت را مطالعه کنید