کتاب الموت

Alamut
کد کتاب : 15726
مترجم : محمدرضا مباشر
شابک : 978-9646404496
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 631
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1938
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

الموت
Alamut
کد کتاب : 59313
مترجم :
شابک : 978-9641721789
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 688
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1938
نوع جلد : شومیز
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب الموت اثر ولادیمیر بارتول

داستان کتاب «الموت» در ایران و در قرن یازدهم ، در قلعه الموت اتفاق می افتد ، جایی که پیامبر خودخوانده حسن بن صباح در حال تنظیم نقشه ای پر خطر اما درخشان خود برای اداره منطقه با تعداد انگشت شماری از مبارزان نخبه است که قرار است "خنجرهای زنده" وی شوند. صباح با ایجاد یک بهشت مجازی در الموت ، مملو از زنان زیبا ، باغ های سرسبز ، شراب و حشیش می تواند مبارزان جوان خود را متقاعد کند که اگر از دستورات او پیروی کنند، می توانند به بهشت برسند. الموت موازی با اسامه بن لادن ، داستانی را شرح می دهد که چگونه صباح توانست با ایجاد یک ارتش کوچک از فدائیان که مایل به کشتن و کشته شدن بودند، برای رسیدن به بهشت ترس را به طبقه حاکم القا کنند. صباح با اعتقاد به شعار عالی اسماعیلی "هیچ چیز درست نیست ، همه چیز مجاز است" ، می خواست "آزمایش" کند که تا چه حد می تواند از طریق توسل به آنچه حماقت و تحمل پذیری مردم و اشتیاق آنها است ، عبادت دینی را برای منافع سیاسی خود دستکاری کند. برای لذت و خواسته های خودخواهانه خویش.

الموت در اصل در سال 1938 به عنوان تمثیلی به دولت فاشیست موسولینی نوشته شد. در دهه 1960 میلادی به محبوبیت رسید و در دهه 1990 ، در طول جنگ بالکان ، به عنوان تمثیلی از درگیری های منطقه خوانده شد و در آلمان ، فرانسه و اسپانیا به عنوان یک کتاب پرفروش شناخته شد. در پی حملات 11 سپتامبر 2001 ، این کتاب بار دیگر زندگی جدیدی پیدا کرد و بیش از 20 هزار نسخه در اسلوونی به فروش رساند و در سراسر جهان به بیش از 19 زبان ترجمه شد.

کتاب الموت

ولادیمیر بارتول
ولادیمیر بارتول (Vladimir Bartol) ‏ (۱۹۰۳–۱۹۶۷) نویسنده اسلونیایی‌تبار اهل ایتالیا بود.یکی از بهترین آثار ولادیمیر بارتون رمانی هست تحت عنوان الموت که شناخته شده‌ترین محصول ادبی اسلو ونی است. ولادیمیر بارتول پس از پایان تحصیلات دانشگاهی آثار فریدریش نیچه فیلسوف شهیر آلمانی را به زبان مادری اش ترجمه نمود و از طرفداران فروید روانشناس پرآوازه اتریشی به شمار می‌رفت. شایستگی‌های بارتول، نویسنده‌ای که همراه با نظام‌های دیکتاتوری و استبدادی، آنهم از هر نوع چپگ...
قسمت هایی از کتاب الموت (لذت متن)
وقتی حسن صباح بار دیگر تنها شد، زیر لب زمزمه کرد: «پرده چهارم نمایش هم به پایان رسید.» همان شب عبیدا، جعفر و عبدالرحمان را نزد خود فراخواند. ابوسراج دستور او را به اطلاع جوانان مزبور رساند و این گروه از فداییان بلافاصله دچار هیجان عجیبی شدند. زمانی که عبیدا دریافت که چه سرنوشتی در انتظار اوست، چهره سیاهش به رنگ خاکستری درآمد و مثل حیوانی شکارشده به اطرافش نظری انداخت. عبدالرحمان نیز وحشت زده می نمود. ــ چرا سیدنا دستور داده است که درست همین امروز به حضورش برویم؟ ابن وقاص پاسخ داد: «حتمآ سیدنا فکر می کند که اینک نوبت شماهاست تا از سوی او به بهشت فرستاده شوید. حالا دیگر نه یوسف اینجاست و نه سلیمان و نه ابن طاهر...» ــ آیا ما در این صورت مجبور می شویم خودمان را از فراز یک برج به زیر پرتاب کرده و یا چاقویی در شکم فرو کنیم؟ ــ این را باید از سیدنا بپرسی. در این میان فقط جعفر با خونسردی خبر را شنید و از خود هیچ گونه واکنشی نشان نداد، بلکه در این حال به دوستانش گفت: «زندگی و مرگ ما به اراده خداوند است و سیدنا نماینده او در روی زمین می باشد.»

ابوعلی جلوی در ورودی اقامتگاه حسن صبّاح از آنها استقبال کرد و همگی را به طرف برج برد، در صورتی که ابوسراج پس از آن که دستور سیدنا را به اطلاع این جوانان رساند با نگرانی درصدد برآمد که هر چه زودتر منوچهر را پیدا کرده و ماجرا را با او درمیان بگذارد. هنگامی که منوچهر را روی حصار قلعه دید، او را به کناری کشید و از فرمانده پرسید: «عقیده تو درباره مرگ آن دو جوان فدایی چیست امیر؟» ــ سیدنا، رهبر قدرتمندی است. ــ من می خواهم بدانم که تو در این باره چگونه فکر می کنی! آیا با عمل او موافق هستی؟ ــ در این باره فکری به مغزم راه نمی دهم، دوست عزیز! و توصیه می کنم که تو هم مثل من باشی...! ــ و با چنین وسایلی باید ارتش سلطان را شکست بدهیم؟ ــ این را فقط سیدنا می داند... آنچه که من می دانم این است که ما نمی توانیم با نیروهایمان مدتهای طولانی در برابر افراد دشمن مقاومت کنیم. ــ از هم اکنون عرق سردی از پشت بدنم فرو می چکد...