کتاب دستیار

The Assistant
کد کتاب : 15915
مترجم :
شابک : 978-9644487255
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 270
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1908
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

دستیار
The Assistant
کد کتاب : 28835
مترجم :
شابک : 978-6002296610
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 211
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 1908
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب دستیار اثر روبرت والزر

در رمان "دستیار" به قلم "روبرت والزر"، "یوزف مارتی" یک کارمند جوان است که برای کار نزد کارل توبلر می رود؛ "کارل توبلر"، یک مخترع با استعداد است، که صاحب یک زندگی خوب با میراثی است که به تدریج رو به زوال می رود. ساعت تبلیغاتی توبلر و ماشین فروش خودکار او نتوانست سرمایه گذاران را فریب دهد و مارتی خیلی زود در زبان اکتسابی فرار از طلبکاران مهارت پیدا می کند.
در "دستیار" نوشته ی "روبرت والزر"، راوی توانایی عظیمی در درک مردم ، مهربانی ذاتی و لذت از محیط طبیعی خود دارد.

در عین حال ، هر یک از این ظرفیت ها محدود است: او کارفرمای خود را تا حدودی درمانده وار دوست دارد ، حتی اگر برخی از نقایص کارفرمایش به چشم بیاید. او مهربان است ، اما مهربانی های او اغلب بی تأثیر است. او طبیعت را دوست دارد ، اما به روشی غیربازتاب دهنده. او گاهی از هریک از این صفات در خود آگاه است. او عاشق غذا خوردن و خوابیدن و قدم زدن در حومه شهر است: این ها قطعیت اوست. او همچنین عمیقا نگران بی عدالتی ها و آسیب های اجتماعی است: این ها علاقه های مداوم او است.

باقی موارد در پرده ی ابهام است؛ او می داند که جاه طلبی ندارد ، اما هرگز موفق نمی شود خیلی درباره این واقعیت فکر کند. و او می داند که احتمالا فقط کمی ذکاوت دارد ، اما انرژی لازم برای تمرکز کردن در مورد این مشکل به اندازه ای که بتواند برای حل آن کاری انجام بدهد را ندارد. این یک پرتره روانشناختی دوست داشتنی از یک فرد حدودا ساده است که شخصیت او را بسیار خوب منعکس می کند.

کتاب دستیار


ویژگی های کتاب دستیار

نامزد جایزه بهترین کتاب ترجمه شده سال 2008

روبرت والزر
روبرت والزر (به آلمانی: Robert Walser) (زاده ۱۵ آوریل ۱۸۷۸ - درگذشته ۲۵ دسامبر ۱۹۵۶) رمان نویس، شاعر و مقاله نویس سوئیسی و از پیش گامان ادبیات مدرن و آوان گارد است. وی بر نویسندگان و متفکران برجسته ای مانند فرانتس کافکا، والتر بنیامین، اشتفان تسوایگ، هرمان هسه و روبرت موزیلتأثیر گذاشته است. کافکا بارها آثار والزر را ستوده است و بسیاری او را حلقهٔ گم شدهٔ بین کلایست و کافکا می دانند. چنان که روبرت موزیل دربارهٔ والزر می نویسد: «آثار کافکا حالت خاصی از سبک والزر است.»
نکوداشت های کتاب دستیار
Essential, exquisitely poised absurdity.
پوچی اساسی، شکیل و متوازن.
New York Review of Books New York Review of Books

Modern readers may lack the context to fully appreciate Walser's intent. Is he satirizing bourgeois aspiration? An economy unmoored from practicality? but its absurdities and psychological insights are enjoyable nonetheless.
خوانندگان مدرن ممکن است فاقد زمینه لازم برای درک کامل نیات والزر باشند - آیا او جاه طلبی بورژوازی را هجو می کند؟ اقتصادغیرقابل عمل را؟ با این وجود پوچ گرایی ها و بینش های روانشناختی رمان، لذت بخش است.
Booklist Booklist

As intended, this sly, modern-seeming novel is almost unbearable to read.
همانطور که قصدش را داشته، مطالعه ی این رمان شیطنت آمیز و به ظاهر مدرن تقریبا طاقت فرساست.
Publishers Weekly Publishers Weekly

قسمت هایی از کتاب دستیار (لذت متن)
اغلب در دل مناظر و تصاویر سرد اما زیبای زمستانی گردش می کرد. در جادۀ روستایی پایش در شیارهایی فرو می رفت که از چرخ گاری ها به جا مانده بود. علفزارهای یخ زده ای را می دید که به سمت کوه امتداد داشتند، و دست های سرد و سرخ را جلوی دهان می گرفت تا ها کنان گرمشان کند، به آدم هایی با رخت و لباس کلفت برمی خورد و در مناطقی ناآشنا از فروافتادن شب غافلگیر می شد. در منطقه ای که در گذشته جزو املاک اربابی بود، به برکه ای یخ زده می رسید که مردم، کوچک و بزرگ، مرد و زن، افتان و خیزان، روی آن سرسره بازی می کردند با سروصدایی که چنین میادین سرسره بازی را مجسم می کرد و پیش چشم می آورد. سپس ناگهان یوزف دوباره جلوی خانۀ توبلر رسید، سر بالا گرفت و دید که ماه یخ زده آن را چه سحرانگیز کرده است، در حالی که ابرهای نیمه تاریک شبانگاهی برفراز آن پرواز می کردند، مثل بانوانی بزرگ، عزادار، اما خوبرو، چنان که بخواهند آن را بالا بکشند تا به زیبایی تمام ناپدید شود.

یک روز صبح، ساعت هشت، مردی جوان جلوی در خانه ای تک افتاده و ظاهرا شسته ورفته ایستاد. باران می آمد. مرد جوان فکر کرد: «چه عجب که چتر دارم.» چون در سال های گذشته هیچ وقت چتر نداشت. در یکی از دو دستش که مستقیم به زیر آویزان بود، یک چمدان قهوه ای گرفته بود، یکی از آن چمدان های خیلی ارزان. جلوی روی مرد جوان که به نظر می رسید از سفر می آید، یک پلاک لعابی قرار داشت که روی آن نوشته شده بود: ک. توبلر (۱)، دفتر فنی. مرد جوان کمی صبر کرد طوری که انگار داشت به چیزی یقینا بسیار بی اهمیت فکر می کرد. بعد دگمهٔ زنگ برقی را فشار داد و کسی که به نظر می رسید کلفت خانه است، آمد که در را به روی مرد جوان باز کند. یوزف (۲) گفت: «من کارمند جدیدم.» اسم مرد جوان یوزف بود. کلفت راه را نشانش داد، از او خواست برود پایین توی دفتر و گفت آقا فورا می آید. یوزف از پله هایی پایین رفت که ظاهرا بیش تر برای مرغ ها ساخته شده بود تا برای آدم ها؛ و بلافاصله دست راستْ وارد دفتر فنی شد. بعد از کمی انتظارْ در باز شد. جوان منتظر از صدای قدم های محکم روی پلکان چوبی و از طرز بازشدن در آقا را فورا شناخت. ظاهر آقا فقط تأییدی بود بر اطمینان اولیه، چون واردشونده کسی نبود جز شخص توبلر، آقای خانه، جناب مهندس توبلر. نگاه برافروخته ای داشت، عصبانی به نظر می رسید، عصبانی هم بود. با حالتی شماتت آمیز به یوزف نگاه کرد و گفت: «چه شد امروز آمدید، به این زودی؟ گفته بودم چهارشنبه بیایید. هنوز آماده نشده ام. این قدر عجله داشتید؟ ها؟» به نظر یوزف این ناتمام رهاکردن «هان» حالتی تحقیرآمیز داشت. این کلمهٔ مثله شده خیلی دوستانه و تفقدآمیز نبود. در جواب گفت، در دفتر کاریابی به او گوشزد کرده اند امروز، صبح دوشنبه، خودش را معرفی کند. حالا اگر سوءتفاهمی پیش آمده عذر می خواهد، ولی به واقع تقصیر از او نیست. مرد جوان فکر کرد: «ببین چقدر باادبم!» و مجبور شد بی اراده به رفتار خودش لبخند بزند.